هالبواکس ویژگی هایی شهر در کتاب ریخت شناسی شهری را بدان جهت شناسایی کرده است تا نشان دهد که شهر و مکان محیطی زندگی تا چه میزان برای شهروندان و ساکنان آن اهمیت دارد. او در یک بررسی آکادمیک  شاخص هایی چون: تجمع دائمی انبوه عظیمی از انسانها در فضایی معین،وجود سازمان های اداری سیاسی و خدماتی،سبک زندگی و رفتار مردم و همچنین نوع فعالیت اقتصادی و مدیریت بهینه شهری از الزامات زندگی در شهر می داند..به باور هالبواکس آنچه که بیش از همه باعث طبیعی شدن و همچنین روال مند شدن زندگی در شهر می شود،مدیریت شهری است. به این ترتیب مدیریت کارآمد شهری سبب گردش طبیعی و هدفمند امور در شهر می گردد و آنچنانکه هالبواکس گفته است،فقدان مدیریت و ناکارآمدی مدیران در امر مدیریت شهری،زندگی را بر شهروندان و ساکنان آن سخت خواهد کرد. شبیه به همین عقاید و باور ها در دیدگاه های پیر ژرژ از آبای فکری جامعه شناسی شهری نیز منعکس شده است.

 دیدگاه های هالبواکس مورد اقبال شهرسازان، معماران ، مهندسان تاسیسات شهری است و راز توفیق طبیعی بودن امور شهر در کلان شهر و کشور های توسعه یافته در همین نکته نهفته است. البته کوشش معماران کشور های توسعه یافته آنهم با بهره گیری از اخلاق پروتستانیسم سبب شده است که این کشور ها در امر مدیریت شهری جلوتر از کشور های در حال توسعه باشند. آنچه باعث آوانگارد و پیشرو بودن کشور های توسعه یافته در امر مدیریت شهری شده است، آن است که کارگزاران و متخصصان کارآمد این کشور ها تلاش کردند که خود را در يکی از سه راس مثلث آکادميسين، سياستمدار و تکنوکرات قرار دهند. این وضعیت به معنی تقسیم کار است که برایند منطقی آن چیزی جز تخصصی گرایی،پیشرفت و توسعه در تمام شقوق آن نخواهد بود.

 متاسفانه تجربه کشور های توسعه یافته کمترین استفاده را در ایران برای مدیریت شهری دارد. به رغم آنکه فلسفه وجودی تشکیل شورا های شهری و روستا ها قرار بود که پاسخی برای مدیریت بهینه زندگی شهری و روستایی باشد،از قضا منتخبان شورا ها در اغلب شهر ها به جهت تخصص گریزی و فقدان دانش مدیریت شهری  کمترین خدمات را در امر مدیریت شهری ارائه داده اند. بنابر این باید گفت که دلیل اصلی اختلال در مدیریت شهری چیزی جز نبود تخصص و دانش مدیریت شهری نیست.نکته اسفناکتر ماجرا در نحوه انتخاب کاندیداهای مدیریت شهری است. تجربه های گذشته حکایت از آن دارند که شیوه تبلیغات و انتخاب کاندیداهای مدیریت شهری اساساً هیجانی و  مبتنی بر خویشاوند سالاری،سفره داری و سفره بازی است و آراهای آنها هم بیش از آنکه از انتخاب درست و حساب شده باشد،بیشتر با روش های شبه پوپولیستی به صندوق ها ریخته می شود. این ادعا به خوبی با استقبال خارج از قاعده و متعارف حامیان و هوادارانی که از نامزد های فاقد تخصص برای ورود به شورا ها صورت می گیرد،به خوبی پیداست. طرفه آن است که حتی می توان این تخصص گریزی نامزد ها و منتخبان شورا ها را در کلان شهر نیز مشاهده کرد. شوربختانه بخش اعظم از کارگزاران مدیریت شهری در کلان شهری چون تهران از افرادی تشکیل می شود که از تخصص اصلی آنها فرسنگ ها فاصله دارد. مشخص نیست که چه ضرورتی دارد که قهرمانان سکوی های ورزشی بخواهند سکان مدیریت شهر ها را نیز عهده دار باشند.مجاهدت این ورزشکاران و سایر مشاغل حقوقی به جهت توفیق و فتح سکو های قهرمانی در خور تقدیر و ستایش است،اما اصرار  آنها  در ورود به امور غیر تخصصی در خور خطا و نابخشودنی است. آیا یک ورزشکار حرفه ای و یک قهرمان ورزشی الزماً می تواند مدیر توانمند شهری نیز باشد؟پاسخ بسیار مشخص و پیداست و اینکه برای مهار چنین رویکرد های نامناسبی از سوی قانونگذار تدبیری اتخاذ نمی شود، به معنای آن است که در هم تنیدگی اسف باری بین مرز آکادميسين، سياستمدار و تکنوکرات در ایران وجود دارد. پس اگر در چنین شرایطی، برای مهار این سنت ناپسند اقدام سازنده ای صورت نمی گیرد، پس دیگر نباید به رفع مشکلات شهر ها و معضلات فزاینده آن امید داشت. جان کلام آنکه، اگر هالبواکس و پیرژرژ می دانستند که روزی قرار است کارگزارانی به سنت دیدگاه های آنان لا اقل در کشوری چون ایران که داعیه تمدنی دارد پشت کنند، شاید ترجیح می دانند که همچون اسکاروایلد و مارک تواین بیشتر واقعه پرداز و داستان سرا باشند تا نظریه پرداز. تعجبی ندارد که با چنین روشی که در مدیریت شهری شوراها حکم فرماست،داد فریاد خادمان و شایستگان نظام مدیریت شهری نیز به زودی در آید.