راهبرد حرکت به جلوی آیت الله هاشمی رفسنجانی
منحنی موقعیت سیاسی آیت اااله هاشمی رفسنجانی از برگزاری انتخابات مجلس ششم در سال 1378 تا یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال1392 موقعیت مطلوبی را به نمایش نمی گذارد.به عبارت دیگر نتایج انتخابات برگزار شده در طول این سال ها،نتایجی نبوده که بخواهد مطلوب طبع آیت االه هاشمی رفسنجانی باشد.به واقع می توان نتایج انتخابات این سال ها را نوعی فترت سیاسی برای او دانست.اما نتایج پنجمین دور انتخابات خبرگان در سال 1394یک نقطه عطفی برای نمایش موقعیت سیاسی او در سپهر عمومی وقت حاضر سیاست ایران است. حصول این شرایط و بروز و پیدایی چنین موقعیتی بیشتر از هر چیز ناشی از سکوتی بود که در کنش های سیاسی او بعد از عدم احراز صلاحیت برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری در سال 1392 نمایان شد.این سکوت او منجر به ارتقا موقعیت سیاسی او در نزد طبقات متوسط شهری و سایر طبقاتی شد که پایگاه اجتماعی اش را شکل می دادند. همین مواضع مبتنی بر راهبرد سکوت بود که با برتری بلامنازع در انتخابات پنجمین دور خبرگان تمامی تلخ های سال های فترت رنگ بربست و توانست او را همچون دو دهه از ادوار انقلاب محل توجه و نظر ها سازد. جدای از نتایج آن انتخابات که منجر به ارتقای سیاسی او گشت،او به فراست طبع مواضعی را اتخاذ می کند که از آن به می توان که به استراتژی حرکت رو به جلو تعبیر کرد.اما این اعلام مواضع گاهاً به نظر می رسد که همسو با مواضع حاکمیت و رهبری نیست.این گونه مواضع بدانجهت اعلام می گردد که بتواند موقعیت سیاسی او را در نزد پایگاه اجتماعی اش تقویت و تحکیم نماید.به عبارت دیگر مواضع او نوعی تمرین برای ساخت شکنی بر قواعد و هنجار هایی است که در نظام سیاسی وقت حاضر ایران جاری است.جدید ترین مواضع ساخت شکنانه او مواضعی بود که او نسبت به موقعیت امیران و سرداران سپاه در گرد همایی اخیر آنهم بعد از مواضع رهبری نسبت به این ارگان نظامی عنوان گردید..آیت الله هاشمی در این مواضع اعلام داشت که توسعه برخی از کشورهای آسیای خاوری از جمله ژاپن و کره جنوبی که از آنها در این منطقه جغرافیایی به ببرهای آسیا یاد می شود قبل از آنکه ناشی از پویش های نظام سیاسی باشد، ناشی از رویکرد عدم دخالت ارتشیان یا نظامیان در امر سیاست بوده است. اگر چه اعلام چنین مواضعی در ادبیات مربوط به توسعه باوری برای کشور در حال توسعه ای مانند ایران در نوع خود قابل بحث و ارزش است،اما باید توجه آیت الله هاشمی را به این نکته معطوف نمود که توجه و اهمیت رهبری به سپاه لزوماً و به طریق اولی به معنی ایجاد شرایط پره تورین،ملیتاریستی کردن سیاست و جامعه نیست.در ادبیات مربوط به توسعه ایجاد حالت پره تورین به وضعیتی اطلاق می شود که در فرایند آن نظامیان کودتا، اقویا اختلاس و فقرا اعتصاب می نمایند. آیت الله هاشمی رفسنجانی با همه شایستگی هایش بیشتر از هرکسی دیگری همه بر فلسفه وجودی و رسالت سپاه آگاهی دارد. او نیز همانند رهبری سخت بر این نکته اشراف دارد که رسالت اصلی سپاه چیزی جز پاسداری از دستاورد ها و آرمان های انقلاب و پاسداری از کیان و عظمت کشور در جغرافیای پرالتهاب خاورمیانه نیست. مهمترین دلیل این ادعا هم ماموریت سپاه در خنثی سازی توطئه دشمنان و تبدیل کردن کشور به کانون ثبات و آرامش در جغرافیایی است که کانون جغرافیای همسایگانش را می توان همچون انبار باروت،محل کودتا، محل خشونت و جنگ و مشخصاً حمام خون دانست. آیا آیت الله هاشمی رفسنجانی نمی داند که اگر سپاه از رسالت اصلی خود غافل بود آیا جغرافیای ایران همچون سایر کانون های بحرانی منطقه محل ترکتازی های فرقه های تکفیری از جمله داعش نبود؟ اگر آیت الله هاشمی رفسنجانی در فکر تحکیم ارتقا بیشتر موقعیت سیاسی خود است، باید بداند که مواضع ناهمسوی او نسبت به حاکمیت او را مجدد در موقعیتی قرار می دهد که در فاصله سال های 1378 تا 1394 مبتلا به آن بوده است.در این رهگذر آنچه بیش از همه می تواند به تحکیم موقعیت آیت الله هاشمی رفسنجانی کمک نماید،ارزش دادن به رسالت و ماموریت کارکرد گرایانه سپاه و اجتناب از اعلام نظرها های ناهمسوی حاکمیت و ساخت شکنانه است. مسلم است که با توجه به ضرورت تکوین موقعیت سیاسی آیت الله هاشمی رفسنجانی در وقت حاضر تعقیب راهبرد حرکت به جلو نمی تواند کمکی به موقعیت سیاسی او نماید.برای تحقق چنین هدفی بهتر آن است که او از اعلام مواضع ساختار شکنانه خود اجتناب و مواضع خود را بر روی برخی از مفروضات نزدیک و همسو با حاکمیت نماید.مسئله ای که با توجه به شخصیت و کنش های سیاسی و الگوهای قاعده مند،بهنجارگرایانه و دمسازانه و عقل گرایانه آیت الله هاشمی رفسنجانی دور از دسترس نیست.