دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴
دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ یا دستنوشتههای پاریس مجموعه یادداشتهایی هستند که بین آوریل و اوت ۱۸۴۴ توسط کارل مارکس نوشته شدهاند. این یادداشتها در زمان زندگی مارکس و مدتها پس از مرگش منتشر نشد و برای اولین بار در سال ۱۹۳۲ توسط محققان اتحاد شوروی یافته شد و به چاپ رسید.
این یادداشتها حاوی اولین بروزهای تحلیل اقتصادی مارکس و نقد او به هگل هستند. مسائل متعددی از جمله مالکیت خصوصی، کمونیسم و پول در آنها مورد بحث قرار گرفتهاست. این در ضمن اولین بار است که مارکس از این صحبت میکند که شرایط جوامع مدرن صنعتی به ازخودبیگانگی کارگران و بیگانگی آنها از کار خودشان میانجامد.
آنچه اکنون به دست ما رسیدهاست، حاوی دستنوشتههایی است که بعضا ناتمام ماندهاند و یا قسمتهایی از آنها به دلیل پارگی اوراق از دست رفتهاست. شاید مهمترین ویژگی و وجه تمایز این مقالات را در نگاه انسانی-فلسفی مارکس به مقولات اجتماعی بتوان بیان نمود. آنچه بیش از همه موجب شهرت دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی شدهاست، مقاله «کار بیگانه شده» است که به مفهوم ازخودبیگانگی در جامعه سرمایهداری میپردازد. مفهومی که در دیگر آثار بعدی مارکس تنها اشاراتی نظیر بتوارگی کالاها و ... موجود است و لوکاچ جوان بدون اطلاع از وجود چنین اندیشههایی، ازخودبیگانگی را تحت عنوان شیءوارگی (به انگلیسی: reification) بسط و تفصیل داد. از سوی دیگر دستنوشتهها به دلیل رویکرد فلسفی خود به مقوله انسان و اجتماع، با دیدگاه غالب مارکسیسم پوزیتویستی تفاوت داشت، لذا مورد اقبال مارکسیسم رسمی شوروی قرار نگرفت و بدان صرفاً به عنوان مستنداتی از دوره جوانی مارکس نگاه شد.
مزد کار
مقاله «مزد کار» با این جمله شروع میشود: «مبارزه آشتیناپذیر میان سرمایهدار و کارگر، مزد را تعیین میکند». مارکس در این مقاله به بررسی تعیین مزد کار و تغییراتی که در آن صورت میپذیرد، میپردازد. او در این مقاله استدلال میآورد که گرایش قیمت بازار به قیمت طبیعی بیش از هر کس دیگر، کارگر را دچار زیان و خسران میکند، چرا که نوسانات ناگهانی در قیمت بازار تأثیر کمتری بر اجارهبهای زمین دارند تا آن بخش از قیمت که از سود و مزد تشکیل یافته است همچنین مارکس در این مقاله سه وضعیت عمده را در جامعه در نظر گرفته، وضعیت کارگران را در آنها مورد بررسی قرار میدهد:
هنگامی که ثروت جامعه در سراشیب سقوط قرار میگیرد، که در این صورت کارگران بیش از همه دچار سختی میشوند. وقتی ثروت جامعه در حال افزایش است که در اینجا نیز مارکس استدلال میکند که کارگران در چنین جامعهای نیز نهایتا دچار سختی و رنج بیشتری میشوند. در کشوری که به ثروتی سرشار دست یافتهاست. در این جامعه هم دستمزد کار و هم سود سهام احتمالاً بسیار اندک است و دستمزدها نهایتا بدان حد میرسد که به زحمت کفاف معاش تعدادی از کارگران را میدهد. مارکس معتقد است «تقسیم کار، قدرت تولیدی کار را بالا میبرد و ثروت و رفاه جامعه را افزایش میدهد، اما کارگر را تهیدست میکند و او را تا سطح یک ماشین تقلیل میدهد»
مقاله مزد کار با نقل قولهای طولانی از شولتز درجواب دو پرسش زیر پایان مییابد:در تکامل نوع بشر، مفهوم تقلیل بخش بزرگی از انسانها به کار انتزاعی چیست؟ خطای اصلاح طلبانی که میخواهند سطح دستمزدها را بالا ببرند و بدین طریق وضعیت طبقه کارگر را بهبود ببخشند در کجاست؟
سود سرمایه
مقاله سود سرمایه از چهار موضوع اصلی تشکیل میشود که مارکس به ترتیب به آنها میپردازد. بند اول با عنوان سرمایه آغاز میشود و به این پرسش پاسخ میگوید که شالوده سرمایه چیست؟ این بخش عمدتاً از نقل قولهایی طولانی از « سه» استفاده میکند. بند دوم مقاله به سود یا نفع سرمایه میپردازد که به عقیده مارکس با دستمزد کار متفاوت است. در بند بعد، سلطه سرمایه بر کار و انگیزههای سرمایهدار و در بخش نهایی مقاله انباشت سرمایه و رقابت میان سرمایهداران مورد بررسی قرار میگیرد. مارکس در این مقاله سرمایه را به طور کلی ناشی از انباشت میداند و همانند مقاله پیشین مملو از نقل قولهای بلند از اقتصاددانان کلاسیک نظیر شولتز و سه است.
اجاره بهای زمین
سومین مقاله اقتصادی مارکس به اجاره بهای زمین میپردازد و با این نقل قول از سه آغاز میگردد که: « منشا حق تملک ملاکین، راهزنی است»(همان: ۱۰۱). مارکس در این مقاله این ایده را که منافع مالکان زمین با منافع جامعه یکسان است، مورد نقد قرار میدهد و استدلال میکند که « منافع مالک زمین همان قدر با منافع کارگران کشاورزی متضاد است که منافع کارخانه دار با کارگرانش»
کار بیگانه شده
مهمترین و معروف ترین مقاله کتاب، «کار بیگانه شده» است. برخی از گزارهها و نظریات کلیدی مارکس در این مقاله عبارتاند از:
کارگر فقط کالا تولید نمیکند، بلکه خود و کارگر را نیز به عنوان کالا تولید میکند.محصول کار در مقابل کار به عنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل از تولید کننده قد علم میکند ... این محصول عینیت یافتن کار است
رابطه کارگر
با محصول کار خویش، رابطه با شی بیگانهاست ... هر چه کارگر از خود بیشتر در کار مایه بگذارد، جهان بیگانه اشیائی که میآفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمند تر میگردد و زندگی درونی اش تهی تر میشود و اشیای کمتری از آن او میشوند
چهار جنبه از خود بیگانگی عبارتاند از:
رابطه کارگر با محصول کار
رابطه کارگر با فعالیت خویش
بیگانهسازی نوع انسان از آدمی، یعنی تغییر زندگی نوعی به سمت وسیلهای جهت زندگی فردی
بیگانهسازی انسان از دیگران
تز مارکس در این مقاله آن است که دستمزد پیامد مستقیم کار بیگانه شدهاست و کار بیگانه شده علت اصلی مالکیت خصوصی است و البته هر آنچه برای کارگر به صورت فعالیتی بیگانه پدیدار میگردد، برای غیر کارگر به صورت وضعیت بیگانگی نمودار میشود.این دستنوشته به صورت ناتمام قطع میشود.
مقالات دیگر
برابرنهاد سرمایه و کار نیز از جمله مقالات اقتصادی مارکس است که به رابطه دستمزد و میزان آن برای بازتولید نیروی کارگر و روند پیروزی سرمایهدار بر مالک زمین و مقولات اقتصادی مرتبط میپردازد.در مقاله کوتاه «مالکیت خصوصی و کار»، مارکس این تز را مطرح میکند که با آمیخته شدن مالکیت خصوصی در وجود آدمی و تشخیص اینکه آدمی خود ذات مالکیت خصوصی است، ثروت به عنوان چیزهای خارج از آدمی و مستقل از او نگهداری میگردد. وی همچنین این ایده را بیان میدارد که نظام کارخانهای ذات کامل صنعت است و سرمایه صنعتی شکل عینی و کاملاً توسعه یافته مالکیت خصوصی است. مارکس در مقاله «مالکیت خصوصی و کمونیسم» به بیان ویژگیهای کمونیسم، به عنوان فرارفتن ایجابی از مالکیت خصوصی، یعنی از خودبیگانگی آدمی و در نتیجه تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمیمیپردازد. او در این مقاله این ایده مهم را عنوان میکند که « اساسا باید این فرض مسلم را کنار بگذاریم که جامعه به عنوان یک انتزاع در مقابل فرد قرار دارد. فرد موجودی اجتماعی است.» مقاله کوتاه «در معنای نیازهای انسانی» به سوء استفاده سرمایهداری از نیازهای انسانی در تولید کالا پرداخته و نظری را که معتقد است اسراف کاری بی لجام و مصرف بی حاصل و دائمی، شرط کار دیگران و در نتیجه وسیله معاش آنهاست، توهمی شنیع میداند. مقاله قدرت پول در جامعه بورژوایی، کوتاه و در حد یک قطعهاست که در رابطه با قدرت پول، فراتر از یک میانجی مبادله در جامعه سرمایهداری میپردازد.و اما آخرین مقاله کتاب، با عنوان «نقد دیالکتیک و فلسفه هگل در کل» است که مقالهای فلسفی است. مارکس در این مقاله به بررسی و نقد انتقادات وارد شده بر هگل پرداخته، برای این منظور فلسفه هگل و به ویژه پدیدار شناسی او را که به عقیده مارکس سرمنشا و راز فلسفه هگلی است، معرفی میکند.