ارزیابی میراث فکری لنین
ولادیمیر ایلیچ(الیانف) لنین(1924-1870)مفسر رادیکالیسم مارکسیسم و از رهبران عمده جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی روسیه،رهبر جناح بلشویکی و انقلاب 1917 در روسیه و بنیانگذار دولت کمونیستی در آن کشور بود.
لنین رهبر عمده جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی روسیه بود.در درون روسیه اختلاف نظر شدیدی میان سوسیالیسم دموکرات های مارکسیست و نارودینک های پوپولیست در باره چگونگی تحول اجتماعی در آن کشور جاری بود. نارودینک ها تحلیل مارکسیستی را در مورد ساخت اجتماعی روسیه صادق نمی دانستند. اختلاف نظر دو گروه بر سر این بود که آیا اصلاً روسیه قدم در راه توسعه سرمایه دارانه گذاشته است یا نه؟ نارودینک ها واقعیت پیشرفت سرمایه داری در روسیه را انکار می کردند. از سوی دیگر،به نظر سوسیال دموکرات های مارکسیستی مانند پلخانف و آکسلرود سرمایه داری در حال تخریب اقتصاد دهقانی روسیه بود ومقام اقتصادی عقب مانده روسیه را متحول می کرد. سرانجام در بین خود سوسیال دموکرات ها نیز در باره تسریع روند سرمایه داری ونحوه بر خورد با استبداد در روسیه اختلاف نظر پیدا شد ودو گروه بلشویک ومنشویک پیدا شدند. درحالی که منشویک ها از امکان وقوع انقلاب بورژوا- دموکراتیک در روسیه بر اساس اصول مارکسیسم ارتدکس سخن می گفتند،لنین به عنوان رهبر بلشویک ها مواضعی اتخاذ کرد که علیرغم نوسان وتنوع وتعارض آنها در طی زمان به نحوی پیدایش سرمایه داری در روسیه وتحولات آن را با احتمال انقلاب سوسیالیستی در اروپا پیوند می داد.
لنین از نوجوانی به مطالعه آثار مارکس پرداخت و با محافل انقلابی همکاری می کرد وبه عنوان مارکسیست با نارودنیک ها مشاجره داشت. وی در 1895 برای افزایش اطلاعات خود در زمینه مارکسیسم به دیدار پلخانف و کائوتسکی در خارج از روسیه رفت و پس از بازگشت به روسیه با همکاری مارتف که بعد ها به عنوان یکی از رهبران منشویک ها مخالف لنین شد،سازمان اتحاد برای مبارزه برای آزادی طبقه کار گر را ایجاد کرد.وی در نتیجه این فعالیت ها دستگیر و به سه سال تبعید در سیبری محکوم شد. در همانجا بود که وی نخستین اثر عمده خود تحت عنوان پیدایش سرمایه داری در روسیه را نوشت.پس از تبعید به حزب سوسیال دموکرات کارگران سراسر روسیه پیوست ودر صدد بر آمد آن حزب را به صورت سازمان انقلابیون حرفه ای در آورد. در 1901 به اروپای غربی رفت وبا همکاری مارکسیت های قدیمی مانند پلخانف و مارتف مجله انقلابی ایسکرا(جرقه) را منتشر کرد. وی سازمان ایسکرا را به عنوان هسته مرکزی انقلابیون حرفه ای حزب تلقی می کرد. در کنگره دوم حزب سوسیال دموکراتیک کارگران در سال 1903،مارکسیست های گروه ایسکرا در خصوص مسئله چگونگی سازماندهی حزب با هم اختلاف پیدا کردند. از آن پس گروه لنین به عنوان گروه اکثریت(بلشویک ها) ومخالفان او به رهبری مارتف به عنوان گروه اقلیت(منشویک ها) شناخته شدند. در آغاز انقلاب 1905،روسیه لنین به منظور تقویت موضع بلشویک ها در مقابل مخالفان،مشغول برگزاری کنگره سوم حزب در لندن بود. با آنکه وی و همکارانش در نوامبر همان سال به روسیه رفتند،لیکن در اعتصابات وتشکیل شورای کارگری و قیام مسلحانه مسکو نقشی نداشتند. پس از شکست انقلاب،در حالی که منشویک ها در پی استفاده از فرصت های قانونی برای شرکت در انتخابات دوما بودند، لنین با گرد آوری پول و سلاح در اندیشه قیامی مسلحانه بود. پس از آن لنین فعالیت های خود را در خارج از کشور ادامه داد و در کنگره پنجم حزب که در 1907 در لندن تشکیل شد بر سر مسئله مشارکت در دوما جانب منشویک ها را گرفت اما سر انجام موفق شد در کنگره پراگ در سال 1912 منشویک ها را از حزب اخراج کند. حزب مستقل بلشویک به رهبری لنین از آن پس به تبلیغات و فعالیت در اتحادیه های کار گری در داخل روسیه پرداخت. اعضاء حزب بلشویک سازمان های زیر زمینی و غیر قانونی تشکیل دادند و بخصوص در درون اتحادیه های کارگری سن پطرز بورگ نفوذ کردند.
در طی جنگ جهانی اول،لنین در سوئیس اقامت داشت. در این زمان وی رهبران بین الملل دوم به ویزه کائوتسکی را به انحراف وخیانت متهم کرد. پس از آغاز انقلاب فوریه 1917،روسیه لنین به کمک مقامات آلمانی به کشور خود بازگشت وبا حمایت از مبارزه انقلابی بنام شورا های کارگری،با شعار های نان،زمین،صلح،مرگ بر جنگ،قدرت برای شورا ها واصلاحات ارضی فوری به مبارزه با دولت موقت کرنسکی پرداخت وحزب سوسیال دموکرات کارگران را به قیام مسلحانه تحریک کرد.لنین در نظر داشت نخست در شورا های کارگری به اکثریت دست یابد وسپس به قبضه قدرت بپردازد. اما در کنگره شورا ها معلوم شد که بلشویک ها تنها از حمایت 15 درصد بر خوردار بودند. پس از شکست شورش مسلحانه ژوئیه 1917 لنین به فنلاند رفت و از آنجا هدایت عملیات را به عهده گرفت. سر انجام پس از قبضه شدن قدرت به وسیله بلشویک ها،لنین به عنوان صدر شورای کمیسارهای خلق،رهبری سیاسی را به دست گرفت. تحولات عمده دوران لنین جنگ داخلی،تاسیس بین الملل کمونیستی(کمینترن) به وسیله وی و چرخش سیاست اقتصادی از کمونیسم جنگی به سیاست اقتصادی جدید یعنی مجاز بودن فعالیت سرمایه دارانه در تجارت وصنعت وکشاورزی در سطح خرد بود. رهبری عملی لنین درست در جهت عکس مفاهیمی بود که وی در مهمترین کتابش یعنی دولت و انقلاب مطرح کرده بود. در زمان رهبری او سازمان چکا یعنی کمیسیون مبارزه با ضد انقلاب که بعداً به پلیس سیاسی مخوفی تبدیل شد،تشکیل گردید،ارتش سرخ بعضاً با استخدام افسران تزاری سابق،به عنوان ارتشی حرفه ای تشکیل شد،بوروکراسی عظیم تری از بوروکراسی تزاری به وجود آمد،شورا ها مقهور قدرت دستگاه حزبی متمرکز وغیر دموکراتیک شدند،کنترل کارگران وصنایع جای خود را به کنترل دستگاه های مقتدر دولتی داده ولنین خود از اطاعت بی چون و چرای توده ها،از اراده واحد رهبران کارگری حمایت کرد.مخالفان به اتهام انحراف آنارشیستی و سندیکالیستی سرکوب شدند و شورش معروف کرنشتاد با بی رحمی در هم شکسته شد. در باره جنبش سوسیالیستی بین المللی،لنین پیشتر در تزهای آوریل از تشکیل بین الملل سوم سخن گفته بود. با وقوع انقلاب نافرجام 1918 در آلمان و پیدایش شورا های کارگری در آن کشور،عزم لنین در تشکیل بین الملل سوم جزم تر شد و در اوائل 1919 کمینترن به رهبری لنین،تروتسکی و زینوویف تشکیل گردید و شمار بسیاری از گروه های سوسیالیست،آنارشیست و سندیکالیست را در بر گرفت. لنین از همان آغاز کوشید رهبری روسیه را در بین احزاب عضو تحکیم کند و در نتیجه شیوه سازمانی حزب بلشویک بر اعضاء تحمیل شد و این خود موجب ایجاد تفرقه و چند دستگی در درون جنبش های سوسیالیستی اروپا گردید.
پس از مرگ لنین(ژانویه 1924) همه مدعیان قدرت در مسکو خود را لنینیست می خواندند. استالین در مراسم دفن لنین به ایجاد کیش شخصیت گسترده ای بر حول افکار و اعمال وی پرداخت و بعداً در کتاب مسائل لنینیسم(1924) ادعا کرد که لنین مفهوم انقلاب پرولتاریایی و سوسیالیسم در یک کشور را ابداع کرده است. از سوی دیگر،تروتسکی در رقابت با استالین و همکارانش در کتاب درس های اکتبر (5-1924) اظهار داشت که لنین نظریه انقلاب دائمی و بین المللی را پذیرفته است. بنابر این استدلال،انقلاب در روسیه تنها می توانست در نتیجه پیروزی انقلاب سوسیالیستی در جهان تداوم یابد.تفسیر لنینیسم به عنوان سوسیالیسم در یک کشور،به منظور توجیه سیاست صنعتی کردن سریع واشتراکی کردن کشاورزی،تفسیر مسلط در دوران استالین بود.استالین لنینیسم را به عنوان مارکسیسم عصر امپریالیسم تعریف کرد. بنابراین،لنینیسم پس از لنین ایجاد شد.
مبانی فکری لنین در سه طیف نظریه فلسفی،نظریات اقتصادی ونظریات سیاسی قابل تبویب و بررسی است.
**********
الف) بررسی نظریه فلسفی لنین
لنین در اغاز چندان علاقه ای به مسائل فلسفی مارکسیسم نداشت ودر این خصوص خود را بر تعابیر فریدریش انگلس وگئورک پلخانف متکی می کرد. لیکن مشاجرات فلسفی در درون جنبش مارکسیستی در روسیه وی را وادار به اتخاذ مواضع دفاعی در این خصوص کرد. به ویژه وی نسبت به کوشش های فکری همکار سابق خود بوگدانف در زمینه ترکیب مارکسیسم با مکتب امپریوکریتیسیم(1908) را نوشت. در این اثر لنین با انتقاد از نظریات هیوم وکانت و فلسفه تجربی از معرفت شناسی رآلیستی یعنی وجود عینی وخارجی ماده واعتبار معرفت شناختی دریافت حسی واقعیت مادی به عنوان اساس قطعیت علم دفاع کرد. ارنست ماخ در نظر داشت که از لحاظ معرفت شناسی بر دوگانگی ذهن دریافت کننده و عین دریافت شده غلبه کند و بدین سان نظریه متافیزیکی ماده را بی اعتبار سازد.
لنین در سال های 15-1914 با مطالعه آثار هگل،نوشته های پراکنده ای در زمینه فلسفه او از خود ر جای گذاشت. تفسیر لنین از دیالکتیک هگل متاثر از تفسیر دیالکتیک طبیعت انگلس بود. به نظر لنین اساس فلسفه هگل را قانون وحدت اضداد تشکیل می دهد که قانون حاکم بر کل واقعیت طبیعی،تاریخ وذهن است. بنابر این به نظر او هگل را نمی توان با توجه به شناختی عینی که از واقعیت تاریخی به دست می دهد،ایدآلیست نامید.مهمترین انتقادی که بر این بخش از نظریه لنین وارد شده این است که نظریه واقع گرایانه و ماتریالیستی شناخت در اندیشه او هیچگونه مناسبتی با اصل دیالکتیک در اندیشه مارکس به مفهوم تعامل ذهن وعین در تاریخ ندارد.
ب)نظریات اقتصادی لنین
مهمترین نظریه اقتصادی لنین در باره ریشه های اقتصادی امپریالیسم،میلیتاریسم و ناسیونالیسم در اثر معروف او یعنی امپریالیسم:بالاترین مرحله سرمایه داری(1916) مطرح شد. در این اثر لنین تحت تاثیر نوشته های رودلف هیلفردینگ وجان اتیکسن هابسن در باره امپریالیسم،ویژگی های مرحله تمرکز سرمایه یا سرمایه داری کامل یعنی تشکیل کارتل ها، اتحادیه های کار فرمایی،پیدایش طبقه مدیران والیگارشی مالی و رقابت بین المللی بر سر مستعمرات را مورد بررسی قرار داد.به نظر لنین تضاد های مورد نظر مارکس که سر انجام به بحران سرمایه داری و فرآیند سوسیالیستی شدن تولید می انجامد،تنها با غلبه کامل شیوه تولید سرمایه داری پیدا خواهد شد.
لنین در نوشته های اولیه اش مانند پیدایش سرمایه داری در روسیه (1905) نیز به این نکته اشاره کرده بود،اما در کتاب امپریالیسم تاکید کرد که سرمایه داری با نیل به مرحله سرمایه مالی انحصاری که مشخصه اش سازماندهی برنامه ریزی شده تولید و توزیع در سطح جهان و از میان رفتن رقابت ازاد بازاری است،دیگر انطباقی با روبنای مالکیت خصوصی ومبادله ازاد کالا ها نخواهد داشت.بنابر این تنها با در هم شکستن ساختار نهادی حافظ روابط طبقاتی،می توان به اجتماعی شدن فرآیند تولید دست یافت.به نظر او در این مرحله از توسعه سرمایه داری انگیزه توسعه امپریالیستی سرمایه داری در سطح جهان را نمی توان دیگر در کوشش سرمایه داران برای کسب بازار به شیوه دوران تجارت آزاد جستجو کرد بلکه کوشش برای کنترل مواد خام وبدست اوردن فرصت های سرمایه گذاری در مناطق اقتصادی امن مشخصه این دوران است. در نتیجه سرمایه داران می توانند موقتاً از بحران ناشی از محدودیت بازار و فرصت های سرمایه گذاری داخلی که ناشی از فقر و ضعف اقتصادی طبقات پایین است،خلاص شوند.
لنین بر خلاف رهبران بین الملل دوم، ویژگی های سرمایه داری در مرحله امپریالیستی آن را نافی نظریه مارکس در خصوص فروپاشی سرمایه داری به علت تعارضات درونی آن نمی دانست. به نظر او امپریالیسم نه تنها تعارضات درونی سرمایه داری را کاهش نمی دهد،بلکه سرمایه داری را به نقطه سقوط محتومش نزدیک تر می سازد. سرمایه داری در مرحله امپریالیستی اش در واقع به اجتماعی شدن فرآیند تولید می انجامد.
لنین هیچگاه تا سال 1917 استدلال نکرده بود که شرایط اقتصادی در روسیه می تواند زمینه گذار آن کشور به سوسیالیسم را پیش از دولت های سرمایه داری اروپا آماده کند. برداشت رایج والنتاریستی از لنین که مورد قبول بسیاری از شارحان و مفسران اندیشه او قرار گرفته است،تنها مبتنی بر برخی گفته های کلی و غیر دقیق لنین در زمان انقلاب بوده است. به گفته خود لنین: گرچه شرایط عینی ناشی از جنگ امپریالیستی موجب وقوع انقلاب های پرولتاریایی در همه کشور های متمدن می گردد،اما تنها شرایط تصادفی تاریخی پرولتاریای روسیه را برای مدتی معین وشاید خیلی کوتاه در راس جنبش قرار داده است. روسیه کشوری دهقانی ویکی از عقب مانده ترین کشور های اروپایی است. سوسیالیسم نمی تواند در آنجا مستقیماً و بصورت فوری پیروز شود.
همچنین وی در بسیاری از آثارش از سوسیالیسم به عنوان هدف فوری و قابل دستیابی سخن نمی گفت. او چنانکه فبلاً دیدیم،قدرت شورایی در روسیه را چیزی شبیه کمون پاریس یا دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و کشاورزان و شکل موقتی دولت در دروان کشمکش انقلاب اجتماعی تلقی می کرد نه به عنوان سوسیالیسم.به نظر او انقلاب نارس روسیه تنها با وقوع سریع انقلاب سوسیالیستی در کشور های سرمایه داری پیشرفته می توانست ادامه یابد.
لنین همچنین در امپریالیسم:بالاترین مرحله سرمایه داری در صدد بر آمد که دلایل تداوم نظام سرمایه داری همزمان با افزایش رفاه عمومی و دستمزد های کارگری را عرضه نماید. بر اساس نظریه های کلاسیک مارکسیستی،نظام سرمایه داری به موجب افزایش کابرد تکنولوژی پیشرفته در تولید، افزایش بازدهی نیروی کار ودر نتیجه کاهش داده کار در کالا و گسترش بیکاری دچار بحران خواهد شد. لنین عدم وقوع بحران سرمایه داری را با توسل به پدیده امپریالیسم توضیح می داد به این معنی که کشور های سرمایه موفق شده اند از طریق سرمایه گذاری در مستعمرات واستثمار ارش مازاد آن سرزمین ها و کاهش قیمت های داخلی،در آمد واقعی طبقه کارگر در کشور های سرمایه داری را افزایش دهند.همچنین در نتیجه عملکرد امپریالیسم و بازار جهانی سرمایه داری کاهش معهود در نرخ بهره سرمایه به وقوع نمی پیوندد. در نتیجه در آمد و دستمزد و بهره با هم افزایش می یابد و بدین سان از طریق رشوه ای که دولت های سرمایه دار به اشرافیت کارگری می دهند مانع رشد تعارضات طبقاتی می گردند. به این ترتیب لبه تیغ استثمار متوجه مستعمرات می شود و مبارزه طبقاتی وجهی جهانی می یابد.
بر طبق استدلال لنین،مرحله اول انقلاب ضد سرمایه داری باید بوسیله مستعمرات انجام گیرد تا شریان استثمار بین المللی قطع گردد. بدین سان انقلاب های ناسیو نالیستی در سر زمین های نقش تعیین کننده ای در بحران سرمایه داری و انقلاب سوسیالیستی ایفا کنند. در نتیجه بطور کلی امپریالیسم بحران در سرمایه داری و وقوع انقلاب سوسیالیستی را به تعویق می اندازد.
لنین در مقاله ای که تحت عنوان کودک صنعتی چپگرا و طرز فکر خرده بورژوایی در سال 1918 نوشت: مرحله اقتصادی گذار همراه با سلطه طبقات کارگری در کشوری اساساً دهقانی و خرده بورژوایی را با عنوان سرمایه داری دولتی توصیف کرد. ویژگی این سرمایه داری به نظر او اعمال کنترل بر وسایل تولید و توزیع کالاهای کشاورزی بود نه اجتماعی کردن روابط و وسائل تولید. ملی کردن صنایع در 1918 در واکنش به ضعف بخش خصوصی و آغاز جنگ داخلی جزئی از همین سرمایه داری دولتی بود. البته جناح چپ حزب بعد از انقلاب خواستار اجتماعی کردن سریع و فوری وسایل تولید بود ولنین نیز تحت تاثیر جو رادیکال پس از انتقلاب،در طی جنگ داخلی از برخی اقدامات مانند کنترل کامل بر توزیع کالا ها حمایت کرد. لیکن پس از جنگ داخلی وقتی آشکار شد که انقلاب سوسیالیتی در اروپا فعلاً تحقق پذیر نیست و از سوی دیگر با توجه به اینکه اقدامات دوران کمونیسم جنگی موجب نارضایی کارگران ودهقانان شده است،در زمینه داخلی سیاست جدید اقتصادی (نپ) ودر صحنه بین المللی در کمینترن استراتژی جبهه منحد نیروهای خلقی را اتخاذ کرد. بنابر این هم از لحاظ نظری وهم از لحاظ عملی به نظر می رسد که لنین در خصوص امکان گذار روسیه دهقانی و خرده بورژوایی به سوسیالیسم چندان دچار توهم نشده بود. به عبارت دیگر،مواضع نظری او چندان هم تحت تاثیر کسب قدرت سیاسی قرار نگرفت.
لنین در مقاله ای تحت عنوان مالیات جنسی(1921) آشکار می سازد که اقدامات سیاسی و اقتصادی مربوط به نپ اقداماتی سنجیده و مبتنی بر مواضع نظری مستدل بوده اند. وی آشکارا اعلام نمود که انقلاب موجب تقویت خرده بورژوازی روستایی شده وبا توجه به عدم وقوع انقلاب سوسیالیستی در اروپا به عنوان پشتوانه انقلاب روسیه،اتحاد با دهقانان برای حفظ نظام شورایی لازم است. همین ضرورت بود که نیاز به احیای نسبی نظام سرمایه داری را به منظور تامین خواسته های دهقانان به وجود آورد. لنین آشکارا اقدامات دوران کمونیسم جنگی را به عنوان سوسیالیسم تلقی نمی کرد،به نظر او سوسیالیسم تنها در اقتصاد سرمایه داری کاملاً پیشرفته امکان تحقق پیدا می کند.
به نظر لنین تضاد های ناشی از ترکیب و همزیستی عناصر فئودالی،خرده بورژوایی و سرمایه داری دولتی در اقتصاد روسیه،تنها در طی زمان و با رشد صنعت حل خواهد شد. همچنین به نظر او بخش دولتی اقتصاد و یا دخالت دولت در اقتصاد خود می تواند زمینه صنعتی شدن کشور را فراهم آورد وتنها در آن صورت گذار از سرمایه داری دولتی به سوسیالیسم ممکن می شود. منظور لنین از سرمایه داری دولتی،نظارت دولت بر تعاونی های تولید و توزیع خرد،عقد قرار داد با کشور های پیشرفته تر برای ایجاد صنایع جدید در روسیه و برق رسانی و نوسازی فنی در کشاورزی بود.
تنها با رشد و گسترش صنعت مبانی اقتصادی لازم برای گذار به سوسیالیسم ایجاد می شد.بدین سان چنانکه برخی از مفسران استدلال کرده اند،بلشویسم در روسیه وظیفه اش مشابه با انباشت اولیه سرمایه در وجه تولید سرمایه داری را به عهده گرفت به این معنی که مجبور شد در غیاب شرایط عینی لازم،خود در قالب سرمایه داری دولتی مورد نظر لنین دست به ایجاد شرایط عینی لازم برای تحقق سوسیالیسم بزند. به این ترتسیب به موجب جابجایی مفهومی،مارکسیسم از نظریه تضاد و بحران در وجه تولید سرمایه داری به نظریه ای در باره شیوه توسعه و نوسازی و انباشت سرمایه تبدیل شد.
ج)نظریات سیاسی لنین
لنین بر خلاف مارکسیست های ارتدوکس در عمل چندا اهمیتی به نظریه اولویت اقتصاد بر سیاست و نظریه زیر بنا و روبنا نمی داد. این گفته به ویژه در باره آثار متاخر او صادق است. بنابر این از یک دیدگاه آزاد،افکار او نیز تجدید نظری نسبت به اندیشه عملی مارکس به شمار می رفت. به نظر او سوسیالیسم به عنوان نتیجه خود جوش عمل طبقاتی حاصل نمی شود. آگاهی سیاسی و طبقاتی،محصول خود بخودی قوانین تکامل تاریخی و اقتصادی نیست. آگاهی سیاسی طبقاتی را تنها می توان با تزریق نظریه ای انقلابی توسط سازمانی انقلابی در توده ها ایجاد کرد. همچنین،سرمایه داری هیچگاه به خودی خود از هم فرو نمی پاشد و یا قدرت خود بخود به دامان سوسیالیست ها نمی افتد. فقر و بحران اجتماعی در سرمایه داری به خودی خود جنبش سوسیالیستی را تقویت نمی کند. هیچ چیز به صورت خود بخودی اتفاق نمی افتد. بدون اراده انقلابی و سازماندهی تاریخ به حرکت در نمی آید.
حزب انقلابیون حرفه ای که منافع راستین طبقات کارگری را بهتر از خودشان تشخیص می دهد باید وظیفه سازماندهی و هدایت را به عهده گیرد. چنین حزبی نمی تواند به روی همه گونه افراد فرصت طلب و نفع جو باز شد،بلکه باید تنها انقلابیونی را در بر گیرد که جهت حرکت انقلابی تاریخ را در می یابند.
لنین در جزوه چه باید کرد؟ در سال 1902 تاکید می کرد که کارگران به خودی خود تنها می توانند به آگاهی اتحادیه کارگری یعنی آگاهی صنفی دست یابند،القاء آگاهی طبقاتی سوسیالیستی تنها کار حزب روشنفکران پیشرو خواهد بود. چنین حزبی می باید سازمان ها و جنبش های توده را تحت نظارت خود داشته باشد و از طریق مبارزه قهر آمیز و خشونت انقلابی،قدرت را قبضه کند،زیرا بدون شک انقلاب اجبار آمیز ترین پدیده در جهان است. انقلاب عملی است که در آن بخشی از جمعیت اراده خود را بر بخش دیگر از طریق کاربرد سر نیزه و توپ و تفنگ تحمیل می کند.
از لحاظ اندیشه سیاسی،لنین در عین حال تحت تاثیر و سنت فکری انقلابی روسیه و اندیشه های کارل مارکس قرار داشت. گرایش فکری لنین به سازمان دهی و قبضه کردن قدرت از طریق گروه انقلابی منضبط و سازمان یافته،متاثر از جنبش نارودینکی(پوپولیستی) روسیه بود. بر اثر همین گرایش،لنین از مارکسیست های ارتدوکس و اکونومیست و نیز از منشویک ها بخاطر بی توجهی به مسئله سازماندهی انقلابی انتقاد می کرد. برخی از منتقدین از جمله لئون تروتسکی،لنین را به این دلیل دارای گرایش بلانکیستی یعنی منسوب به لویی بلانکی انقلابی فرانسوی که معتقد به ایجاد انقلاب به وسیله گروه کوچک سازمان یافته بود،می دانستند. با این حال،لنین معتقد بود که حزب انقلابی تنها می تواند از طریق بسیج توده ها به قدرت برسد. در مشاجراتی که میان لنین،تروتسکی،رزا لوگزامبورک،مارتف و دیگران در اوایل قرن در گرفت،منقدین لنین را به ژاکوبنیسم متهم می کردند ودر مقابل،لنین مخالفان خود را ژیروندیست های جنبش سوسیال دموکراسی می خواند. برخی دیگر لنین را هوادار اندیشه های آنارشیستی میخائیل باکونین می دانستند. به ویژه مارکسیست های مخالف او در سال 1917 وی را متهم می کردند که بدون تامل وتحلیل مارکسیستی دست به بسیج و تحریک توده ها زده است. گر چه لنین به گرایش ژاکوبنی خود مباهات می کرد،لیکن چنانکه انتقاد رایج مارکسیستی از لنین در این خصوص که وی هوادار حذف مرحله سرمایه داری در روسیه و گذار بلاواسطه از فئودالیسم به سوسیالیسم و استفاده از دهقانان بجای کارگران به عنوان طبقه انقلابی بود،بی پایه است. اساساً تصور لنین این بود که یک انقلاب ضد فئودالی در روسیه ممکن است موجب تحریک انقلاب سوسیالیستی در اروپای غربی شود.
همین اندیشه را مارکس قبلاً عنوان کرده بود. در ارتباط با این موضوع،بستگی لنین با اندیشه های مارکس مورد بحث بسیار قرار گرفته است. قدر مسلم این است که لنین کوشید در سراسر حیات فکری وسیاسی خود نظریه مارکس را با شرایط خاص روسیه تطبیق دهد.در نتیجه وی تجدید نظر هایی در برخی از آراء مارکس انجام داد،هرچند خود معتقد بود که این تغییرات به منظور تطبیق آن آراء با شرایط جدید ضروری است و به هر حال هم منافات ذاتی با اندیشه های مارکس ندارد. به ویزه بر خلاف نظریه مارکس در مورد خود جوشی آگاهی طبقاتی،لنین بر ضرورت القاء آگاهی طبقاتی به درون طبقه کارگر به وسیله روشنفکران تاکید می کرد.
به نظر مارکسیست هایی مانند پلخانف ومارتف،آگاهی طبقاتی حاصل مشارکت طبقه کار گر در مبارزه است،لیکن به نظر لنین لازمه آموزش طبقه کارگر،استفاده از انضباط سازمانی و کنترل حزبی می باشد. به نظر منتقدین،لنین در نتیجه چنین تجدید نظر هایی حزب را جانشین طبقه و رهبر را جانشین حزب کرد. به نظر لنین با توجه به بلوغ ایدئولوژیک طبقه کار گر در روسیه و عقب ماندگی نسبی بورزوازی در آن کشور لازم بود که طبقه کارگر رهبری مبارزه انقلابی بر ضد فئودالیسم را به عهده گیرد. منشویک ها این نظر را می پذیرفتند،لیکن معتقد بودند که پس از مبارزه،قدرت باید به بورژوازی واگذار شودف اما لنین مدافع استقرار سرمایه داری دولتی به جای حکومت بورژوازی بود، زیرا به نظر او سرمایه داری دولتی مبارزه کارگران برای رسیدن به سوسیالیسم را تقویت و هدایت می کرد. بدین سان، سرمایه داری دولتی به عنوان جانشین سرمایه داری بورژوایی نقشی تاریخی به عهده می گرفت.
مخالفان و منشویک ها این برداشت لنین را به درستی مخالف اندیشه مارکس می دانستند و به خطرات قبضه کردن بی موقع و زود رس قدرت،یعنی قبل از بلوغ شرایط عینی و اقتصادی اشاره می کردند. به همین دلیل بود که لنین به والنتاریسم متهم شد.
شاید بتوان گفت که مهمترین و مناقشه انگیزترین بخش اندیشه های سیاسی لنین،نظریه او در باب انقلاب می باشد. لنین در آغاز همانند بسیاری از مارکسیست های روسیه بر آن بود که روسیه در ابتدای کار شاهد انقلابی بورژوایی خواهد بود وتنها پس از آن که سرمایه داری به بلوغ کامل خود برسد گذار به سوسیالیسم ممکن خواهد شد. بنابر این،طبقه کارگر نیز می باید همراه سایر طبقات برای دستیابی به آزادی و دموکراسی مبارزه کند وبا توجه به ضعف بورژوازی،هدایت مبارزه دموکراتیک را به عهده گیرد. لنین به ویژه بر ضرورت اتحاد دهقانان و کارگران در این زمینه تاکید می کرد. البته وی بر خلاف نارودنیک ها که از تمایلات سوسیالیستی دهقانان سخن می گفتند، بر آن بود که دهقانان تنها دارای گرایش خرده بورژوازی هستند.آنان در مبارزه با سلطه زمین داران فئودال به منظور بدست آوردن مالکیت زمین تنها می توانستند گرایش های خرده سرمایه داری پیدا کنند. بنابر این لنین به منظور تحریک علائق سرمایه دارانه دهقانان متوسط،در سال 1905 از تقسیم اراضی میان دهقانان و نیز از ملی کردن زمین ها به شرط استفاده فردی دهقانان حمایت کرد. به نظر لنین، چنین تحولی موجب پیدایش جامعه کشاورزی به شیوه آمریکایی می شد که به نظر او مترقی تر از نظام سرمایه داری زمیندارانه بود که در نتیجه اصلاحات ارضی استولیپین در حال تکوین بود. بر همین اساس بود که لنین در دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک از دیکتاتوری انقلابی کارگران و دهقانان حمایت کرد. به هر حال، به نظر لنین در دوران انقلاب بورژوا- دموکراتیک روسیه، به منظور حفظ برتری طبقه کارگر می بایست گرایش های ضد انقلابی و ضد دموکراتیک طبقات دیگر از طریق وضع قانون اساسی کاملاً دموکراتیک محدود شود.
با این حال،لنین در طی انقلاب 1905 مفهوم انقلاب دائمی تروتسکی را به مفهومی که بعد ها رواج پیدا کرد مورد تاکید قرار داد، به این معنی که انقلاب دموکراتیک در روسیه همراه با انقلاب سوسیالیستی در اروپای غربی به طور همبسته به پیروزی سوسیالیسم یاری خواهد رساند.با این همه و بر خلاف نظر بسیاری از مفسران و نیز همکاران لنین،وی پس از 1917 نظریه خود را در این مورد بخصوص تغییر نداد. وی در طی جنگ جهانی اول تاکید می کرد که تنها اروپای غربی ممکن است شاهد وقوع انقلاب سوسیالیستی شود و از همین رو بر آن بود که باید جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی تبدیل کرد. وقتی انقلاب فوریه در 1917 رخ داد،لنین ان را انگیزه ای برای وقوع انقلاب پرولتاریایی در اروپای غربی و انقلاب سوسیالیستی در سطح جهان تصور می کرد.لنین در تزهای آوریل در سال 1917 با دیگر تاکید کرد که هدف انقلاب در روسیه،سوسیالیسم و مالکیت جمعی نیست،لنین گرچه تقاضای اصلاحات ارضی را خواستی خرده بورژوایی می دانست، لیکن بر آن بود که اصلاحات ارضی موجب جلب حمایت دهقنان و قدرت شورا های کارگری خواهد شد.
لنین دوران کمونیسم جنگی را تنها سرمایه داری دولتی می دانست نه سوسیالیسم و عنوان دولت سوسیالیستی عمدتاً به منظور تبلیغات سیاسی برای کار گران اروپای غربی به کار برده می شد.بنابر این ادعای استالین مبنی بر این که لنین از سوسیالیسم در یک کشور حمایت می کردهفبی اساس است. به نظر لنین،سوسیالیسم ممکن است نخست در یک کشور پیدا شود وبه عنوان الگوی انقلاب سوسیالیستی عمل کند،لیکن نمی تواند در درون مرز های ملی به حیات خود ادامه دهد.
به نظر لنین،انقلاب روسیه صرفاً الگوی دولت شورایی را پیش روی پرولتاریای غرب قرار می داد نه نمونه ای از سوسیالیسم را. در عین حال،لنین دولت بر خاسته از انقلاب در روسیه را طبعاً دولتی بورژوایی نمی دانست. شاید عنوان دولت ژاکوبنی مناسب تر از دولت شورایی بود. به هر حال،لنین در دولت و انقلاب به سال 1917 نظرات خود در مورد گذار انقلابی و تشکیل دیکتاتوری پرولتاریائی را شرح می دهد. لنین دموکراسی پارلمانی را به عنوان دولت مرحله گذار نفی می کند،زیرا به نظر او چنین دولتی در پس ظاهر دموکراتیک خود متکی بر سلطه طبقاتی است.
به باور لنین هدف جنبش انقلابی باید در هم شکستن دستگاه سرکوبگر دولت بورژوایی وتاسیس دولتی دموکراتیک همانند کمون پاریس در 1871 باشد که در آن قدرت قانون گذاری و قدرت اجرایی در دست سازمان های کارگری ادغام شود. به هر حال،این دولت مرحله گذار است وبه نظر لنین ارتباطی با سوسیالیسم ندارد. البته در این دوران،برخی از ویژگی های دولت قدیم ادامه می یابد، به ویژه قانون بورژوایی برای حفظ و حراست از مالکیت دولتی و توزیع محصول کار ضروری خواهد بود. تنها پس از این مرحله است که با تحقق سوسیالیسم،دولت به عنوان سازمان اجبار به تدریج مضمحل خواهد شد.با پیدایش شوراهای کارگری در 1917،لنین از آنها به عنوان الگوی دولت گذار سخن گفت و وضعیت تازه را با کمون پاریس مقایسه کرد و خواستار انتقال قدرت به شورا ها شد. اما دیری نپائید که حفظ الگوی کمون پاریس با توجه به شرایط ناممکن شد و لنین در 1918 اعلام کرد که به علت تاخیر در وقوع انقلاب سوسیالیستی در اروپا،دولت شورایی مجبور است الگوی کمون پاریس را کنار بگذارد. بعد ها نیز لنین از الگوی دولت کمون پاریس در دولت و انقلاب، برای توجیه دولت حزبی متمرکز سخنی به میان نیاورد،هرچند مخالفان ومنقدان،عملکرد دولت بلشویکی و خود لنین را در مقایسه با آرمان های دولت وانقلاب مورد سر زنش قرار دادند.
در واقع لنین در دولت و انقلاب نظراتی را که در چه باید کرد؟مطرح کرده بود،تعدیل می کند و بجای حزب انقلابیون حرفه ای بر آگاهی توده ها انگشت می گذارد. به هر حال لنین پس از انقلاب دوباره بر حزب کمونیست به عنوان عامل ایجاد آگاهی طبقاتی تاکید کرد و با تحکیم قدرت حزب در سال 1921،علیه اتحادیه ها و شورا های کارگری از آرمان های دولت و انقلاب آشکارا فاصله گرفت و به اندیشه چه باید کرد؟ باز گشت.بدین سان می توان اساس نظری دولتی را که بعد از انقلاب پدید آمد،در چه باید کرد؟ یافت نه در دولت و انقلاب.
به طور کلی لنین از لحاظ نظری همانند مارکسیست های ارتدوکس بر آن بود که فرآیند گسترش صنعت تحت شرایط اجتماعی و سیاسی نظام سرمایه داریف اساس واقعی وقوع انقلاب و سوسیالیسم خواهد بود. با وجود اتهاماتی که به لنین در مورد والنتاریست بودن وارد شده است،وی دست کم از لحاظ نظری در آغاز بر اکونومیسم به این معنا تاکید می کرد،لیکن از لحاظ عملی درگیری لنین با مسائل روسیه به عنوان کشوری عمدتاً دهقانی و عقب مانده از لحاظ صنعتی،رای او را دگرگون ساخت. بدین سان، بجای آگاهی خود جوش طبقاتی و یا دریافت آگاهانه بی عدالتی های ناشی از روابط تولید سرمایه داری سازماندهی،توطئه،فعالیت غیر قانونی،مبارزه برای قبضه کردن قدرت و سرکوب دشمنان مورد تاکید قرار گرفت. چنین ویژگی هایی،خود جزئی از روبنای ایدئولوژیک و سیاسی نظام های سرمایه داری و ماقبل سرمایه داری است. بدین سان،لنینیسم همچنان گرفتار روبنا های ایدئولوژیک و سیاسی نظام سلطه قدیم باقی ماند ودر نتیجه به آنها تداوم بخشید. از سوی دیگر،مارکسیسم که اساساً نظریه ای مربوط به فرآیند صنعتی شدن و بحران های ناشی از آن در نظام سرمایه داری بوده است، درچارچوب لنینیسم به ایدئولوژی ای برای صنعتی کردن و انباشت سرمایه به شیوه ای دیگر تبدیل شد. به عبارت دیگر، مشغله فکری عمده مارکس این بود که چگونه فرآیند صنعتی شدن در زیر بنای تولیدی نظام سرمایه داری اثر می گذارد و از طریق دگرگون ساختن آن،روبنا های سیاسی و ایدئولوژیک را تغییر می دهد ودر نتیجه سوسیالیسم رخ می نماید،در حالی که کاربرد اصلی مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی در لنینیسم این بود که چگونه می توان کشوری عقب مانده را به راه صنعتی شدن کشاند. به این ترتیب لنیسنیسم در عمل سوء فهمی اساسی از مارکسیسم و به عبارت دیگر، تعبیری مقطعی،موقتی و وارونه از مارکسیسم در شرایط خاص تاریخی بود. به اصطلاح رایج در مباحث مارکسیستی،مارکسیسم در لنینیسم بر روی سر قرار گرفت.لنینیست ها در روسیه، در دفاع اخلاقی از تعبیر خود از مارکسیسم بار دیگر جزئی از روبنای نظام ایدئولوژیک قدیم یعنی زبان اتهام مذهبی را به کار گرفتند و عناوینی چون: خیانت،ارتداد،انحراف،ریا،توبه،بخشش و جزء آن را رایج ساختند.
مارکیسیم در لنینیسم به صورت ایدئولوژی توسعه و نوسازی در آمد و از این رو در نزد ملل عقب مانده تر از نظر صنعتیفجاذبه ای خاص پیدا کرد،حال آنکه میئل مورد نظر مارکسیسم اصولاً می بایست خاطر جوامع پیشرفته را به خود مشغول می کرد.
مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی صنعتی شدن و نوسازی و توسعه و تحول اجتماعی و فرهنگی،حاصل تجربه لنینیسم بوده است. به همین دلیل لنینیسم به پیدایش نظریه ای در باره انقلاب در کشور های عقب مانده وتوسعه نیافته از لحاظ صنعتی انجامید که به تدریج نظریه اصلی مارکس در باره انقلاب در کشور های پیشرفته صنعتی را زیر پرتو خود قرار داد.لنینیسم،مارکسیسم را به عنوان ایدئولوژی انقلاب کشور های در حال توسعه در آورد. چنانکه لنین به کرات می گفت: می توان نخست مبنای تمدن یعنی صنعت را بوجود آورد و سپس به سوسیالیسم رسید.بدین سان نه تنها انقلاب بلکه توسعه اقتصادی نیز والنتاریستی می شود. مارکسیسم به عنوان نظریه تبعات رهایی بخش فرآیند صنعتی شدن در لنینیسم به نظریه رهایی از طریق صنعتی کردن تبدیل می گردد.
د)نقد اندیشه های لنین
اندیشه های لنین از اغاز مشاجرات گسترده ای ایجاد کرد ودر نتیجه تفسیرهای گوناگونی از آن شد. یکی از نخستین ارزیابی های اندیشه لنین به وسیله زینوویف از رقبای سیاسی استالین در کتاب لنینیسم در سال 1925 مطرح گردید. به نظر زینوویف،مهمترین دستاورد لنین در زمینه اندیشه مارکسیستی نگرش وی نسبت به نقش دهقانان در انقلاب به ویژه در کشور های غیر صنعتی بود. سیاست جدید اقتصادی لنین به نظر زینوویف پاسخ مناسب به انتظاراتی بود که در نتیجه تقسیم زمین میان دهقانان در سال های اولیه انقلاب پیدا شده بود. به نظر زینوویف،جوهر لنینیسم به عنوان نظریه انقلاب دهقانی را باید در حل مسئله ارضی و دهقانی یافت. نیکلای بوخارین،یکی دیگر از رقبای سیاسی لنین و ریازانف دانشمند مارکسیست روسی،در ارزیابی اندیشه های لنین بر آن بودند که در حالی که مارکسیسم نظریه ای در باره سوسیالیسم است،لنینیسم چیزی بیش از پراکسیس و روش کابرد ان نظریه در شرایطی متفاوت نیست.
از جمله نقد های عمده ای که در باره لنین نوشته شده است،اثر متفکر هلندی،آنتون پانکوک تحت عنوان لنین به عنوان فیلسوف در سال 1938 است.به نظر پانکوک،لنین هیچگاه مفهوم ماتریالیسم تاریخی در اندیشه مارکس را به درستی در نیافت.وی انقلاب را تنها به عنوان روشنفکری بورژوا می توانست دریابد. حاصل انقلاب روسیه نیز چیزی جز سرمایه داری دولتی نبود.پانکوک بر اساس تحلیل نظرات فلسفی لنین در ماتریالیسم وامپریوکریتیسیسم به این نتیجه رسید که برداشت لنین از ماتریالیسم برداشتی ماقبل مارکسیستی و بورژوازی است. از دیدگاه نظریه سیاسی،در جامعه ای کشاورزی با حکومتی استبدادی نظیر روسیه در اوائل قرن بیستمف لنین نمی توانیت به نتیجه دیگری دست یابد. وی تنها می توانست از موضع انقلابی بورژوایی به حکومت تزار حمله ببرد و به این منظور بر حزب کوچک توطئه گر انقلابی تکیه کرد. بعلاوه او می بایست با توجه به ساخت اجتماعی روسیه از همان آغاز نقش بالقوه انقلابی دهقانان را در نظر بگیرد. به نظر پانکوک،ماتریالیسم لنین نه ماتریالیسم تاریخی بلکه ماتریالیسمی فلسفی و ضد مذهبی بود. به چنین دلایلی از همان آغاز،خصلت مارکسیستی انقلاب در روسیه مورد تردید قرار گرفت. به نظر پانکوک،مارکسیم مورد اداعای لنین و حزب بلشویک چیزی جز یک افسانه نبود. لنین هیچگاه مارکسیسم واقعی را در نیافت،بنابر این چگونه می توانست آن را به کار ببرد؟ وی سرمایه داری را تنها در شکل سرمایه داری استعماری شناخته بود و از انقلاب اجتماعی چیزی جز از میان برداشتن زمینداری بزرگ و حکومت تزار نمی دانست. نمی توان بلشویسم روسی را به خاطر ترک طریق مارکسیم سر زنش کرد،زیرا هیچگاه در آن طریق قرار نگرفت.
تلخیص و اقتباس از : دکتر صلاح الدین هرسنی
منبع:دکتر حسین بشیریه، تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم: اندیشه های سیاسی مارکسیستی،تهران،نشر نی،صص101-90.