ايران در نگاه فرد هاليدي:رویکرد انتقادی نسبت به ایران و سایر کشورهای درحال توسعه
تحليل ايران براي پژوهشگران آمريكايي و اروپايي، كاري دشوار و پرمخاطره ميباشد. اين امر ناشي از پيچيدگيهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و ساختاري جامعه ايران است. به عبارت ديگر، فضاي درهم تنيده فرهنگ و جامعه ايراني براي تحليلگران غربي، حوزهاي ناشناخته تلقي ميشود. به همين دليل است كه برخي از پژوهشگران مسائل ايران در فضاي «شرق شناسي» به تحليل پديدهها و رفتار سياسي ايران مبادرت مينمايند. رويكرد مبتني بر الگوهاي شرق شناسانه منجر به جلوههايي از بدبيني و نگاه قالبي نسبت به فرآيندهاي سياسي و بينالمللي ايران ميشود. اين گونه ادبيات را ميتوان در ارزيابي تحليلگران غربي از ديپلماسي هستهاي ايران يا سياستهاي خاورميانهاش مورد ملاحظه قرار داد.
«فرد هاليدي» در زمره تحليلگراني محسوب ميشود كه ادراك خود از مسائل اجتماعي و سياسي ايران را در قالب موضوعات شرقشناسانه قرار نداد. وي به سنتهاي چپ اروپايي واقف بود. به همين دليل داراي «رويكرد انتقادي» در تحليل خود نسبت به هنجارهاي مسلط غرب در برخورد با ايران و ساير كشورهاي در حال توسعه بود. براساس مفاهيم و قالبهاي انتقادي نسبت به فرهنگ، جامعه و سياست كشورهاي در حال توسعه، جلوههايي از تحليل ساختاري- نهادي ظهور مييابد. «فرد هاليدي» در زمره آن گروه از پژوهشگراني محسوب ميشود كه اكثر مطالعات و انتشارات خود را در چنين فضايي به انجام رسانده است. اين امر ناشي از بهرهگيري از سنتهاي چپ و پيوند آن با رهيافتهاي زبانشناسي است. فرد هاليدي مانند «نوام چامسكي» بسياري از قالبهاي تحليلي سياسي و بينالمللي خود را براساس مفاهيم زبانشناسي به انجام رسانده است. اين امر نقش عوامل اجتماعي جامعه هدف را برجسته نموده و از سوي ديگر، زمينههاي همكاري و مشاركت آنان با نهادهاي اجتماعي جامعه هدف را در فضاي كاركردي فراهم ميسازد.
از جمله ويژگيهاي منحصر به فرد هاليدي كه به تحليل سياسي وي درباره سياست و قدرت در كشورهاي مختلف ياري رساند، آشنايي وي به 12 زبان مرسوم در جهان بوده است. بهرهگيري از مفاهيم و ادبيات زبانشناسي به وي كمك كرد تا درك دقيقتري از موقعيتهاي اجتماعي كشورهاي خاورميانه و ساير حوزههاي بحراني به دست آورد. وي از سال 1965 به بعد، يعني زماني كه صرفا 20 سال داشت، به تمامي كشورهاي خاورميانه سفر نموده و زماني كه اعتبار علمي موثري به دست آورد، توانست با نخبگان سياسي كشورهاي موردنظر ديدار داشته باشد. اين امر به وي كمك نمود تا اطلاعات و آگاهيهاي دقيقتري از مسائل ايران به دست آورد. انتشار كتاب «ايران: ديكتاتوري و توسعه»(1) توسط انتشارت پنگوئن در سال 1978 را ميتوان تحليلي واقعگرايانه و ساختاري از فضاي سياسي و اجتماعي ايران دانست. تجربه فرد هاليدي نشان ميدهد كه وي به دليل آشنايي با متون دست اول كشورهاي مختلف و ايجاد ارتباط موثر با نخبگان فرهنگي و سياسي اين كشورها به تحليل واقعيتر مسائل سياسي و اجتماعي نهفته آنان دست يافت.
از آنجايي كه تنظيم اين مقاله، نماد يادبود براي فردي دارد كه تلاش بيپايان خود را براي شناخت واقعيتهاي اجتماعي- سياسي كشورهاي درگير بحران امنيتي مصورف داشته، از اين رو، در ابتدا جهتگيريهاي فكري و انديشهاي هاليدي مورد بررسي قرار ميگيرد، در ادامه تلاش ميشود تا آثار و تاليفات وي بررسي گرديده و از اين طريق، نوع تحليل هاليدي نسبت به موضوعات سياست بينالملل مورد توجه قرار گيرد. در انتها نيز تلاش ميگردد تا مباني ادراكي- تحليلي هاليدي نسبت به موضوعات و حوادث سياسي ايران از سال 1978 تا 2010 تبيين گردد.
1) مباني فكري و انديشههاي هاليدي
انديشه سياسي و اجتماعي هاليدي تحت تاثير فضاي خانوادگي، محيط اجتماعي و روح پردغدغه وي نسبت به مسائل مختلف جهان شكل گرفته است. اگرچه وي در 64 سالگي فوت نمود، اما در همين زمان توانست مطالعات خود را در حوزههاي زبانشناسي، سياست، فلسفه و اقتصاد ارتقا دهد. اين امر ادراك فراگير و ذهن او را نسبت به موضوعات بينالمللي عميقتر نمود. دغدغههاي فكري و تنوع حوزه مطالعاتي وي را ميتوان انعكاسي از يافتههاي اوليه او در زندگي خانوادياش دانست. وي در سال 1946 در «دوبلين» مركز ايرلند جنوبي متولد شد وي داراي مادر ايرلندي و پدر انگليسي بود. هوشمندي خود را از پدرش و كنجكاوياش را از مادرش به ارث برد. سالهاي كودكي و نوجواني را در ايرلند گذراند؛ جايي كه با تضادهاي اجتماعي نهفته پايان ناپذيري پيوند يافته است. درك چنين واقعيتهايي، انگيزه و هدف وي را براي شناخت موضوعات سياسي- اجتماعي از طريق قالبهاي فرهنگي ارتقاء داد؛ زماني كه 23 ساله بود، به مطالعات شرقشناسي گرايش پيدا نمود. اين امر در «مركز شرقشناسي و مطالعات آفريقا»(2) انجام گرفت. در اين دوران، هاليدي به انديشههاي ماركسيستي گرايش پيدا كرد.
به اين ترتيب، گرايش به انديشههاي ماركسيستي و چپ جديد، مانع از پذيرش رهيافتهاي شرقشناسي توسط هاليدي شد. اين امر ذهنيت تحليلي و ادراكي هاليدي را تحت تاثير قرار داده و دوران جواني علمياش با جلوههايي از رويكردهايي كه در نقد سرمايهداري و استعمار ميباشد، پيوند يافت. از آنجايي كه سرويس امنيت داخلي انگليس (MI5) نسبت به گرايشات ماركسيستي در دهه 1960 و 1970 داراي حساسيت ايدئولوژيك و ساختاري بود، به همين دليل هاليدي ترجيح داد تا مطالعات دانشگاهي خود را به حوزههاي روابط بينالملل منتقل نمايد. پايان نامه دوره دكتراي وي در «مدرسه سياسي- اقتصادي لندن» (LSE) با عنوان «روابط خارجي جمهوري دموكراتيك يمن»(3) (يمن جنوبي) به انجام رسيد. اين امر در شرايطي شكل گرفت كه هاليدي داراي ادراكات ماركسيستي تعديل شده بود.
براساس چنين رويكردي، هاليدي از سال 1969 تا 1983 بهعنوان يكي از اعضاي موثر در هيات تحريريه نشريه «چپ جديد»(4) ايفاي نقش نمود. در اين جايگاه، وي تلاش نمود تا ضمن بهرهگيري از ادبيات ماركسيستي، منافع ملي انگليس نيز مورد توجه قرار گيرد. به طور كلي، گرايشات چپ جديد در انگلستان با رويكردهاي حزب كارگر داراي تفاوت اندكي بوده و بر چالشهاي اقتصاد سرمايهداري در برخورد با محيط پرتلاطم مناطق خاورميانه تاكيد داشته است. اين رويكرد منجر به حمايت مرحلهاي و محدود هاليدي از نيروهاي پويا در اقتصاد، سياست و نظام اجتماعي كشورهاي خاورميانه گرديد.
كتابهايي كه فرد هاليدي به نگارش درآورده، از سال 1970 منتشر شد در اين زمان وي صرفا 24 سال داشت. نبوغ فردي وي به حوزههاي آكادميك منتقل گرديده و نامبرده را به عنوان يكي از نظريهپردازاني معرفي نمود كه ميتوانست حوزههاي اجتماعي و سياسي كشورها را با يكديگر پيوند دهد. بهرهگيري از چنين الگويي در تمامي آثار و نوشتههاي وي مشخص است. به عبارت ديگر، هاليدي بهرغم اينكه داراي گرايشات ماركسيستي بود و به چپ جديد اروپايي تعلق داشت، اما هيچگاه درصدد نبود تا فرآيندهاي سياسي را صرفا در چارچوب ماترياليسم ديالكتيك، مبارزه طبقاتي يا دترمينيسم تاريخي پيگيري نمايد. به عبارت ديگر، وي در دوراني به انديشههاي ماركسيستي گرايش پيدا كرده بود كه آثار افرادي مانند آنتوني گرامشي، نيكولاس پولانزانس و آلتوسر از محوريت قابل توجهي در فضاي نظريهپردازي چپ برخوردار بود. اين افراد تحليل ماركسيستي را بيش از آنكه براساس قالبهاي طبقاتي و دترمينيسم تاريخي تحليل نمايند، درصدد بودند تا جلوههايي از ساختارگرايي را در حوزههاي داخلي، منطقهاي و بينالمللي پيگيري نمايند. به همين دليل بود كه قالبهاي تحليلي فرد هاليدي، ماهيت چند متغيره پيدا نموده، نقش عوامل مختلف سياسي، اجتماعي و بينالمللي را به موازات مولفههاي اقتصادي مورد توجه قرار ميداد. كتابهايي كه هاليدي منتشر نموده يا مقالات و مصاحبههايش در قالب چنين شاخصي سازماندهي شده است.
2) ارزيابي كتابهاي فرد هاليدي
از فرد هاليدي، 21 كتاب طي سالهاي 1970 تا 2005 منتشر گرديده است. اين امر نشان ميدهد كه وي به موازات مقالات و پژوهشهاي دانشگاهي خود به طور متوسط و يك سال و نيم، يك كتاب را منتشر نموده و از اين طريق، تلاش بيپايان خود را براي تبيين، تفسير و تحليل موضوعات سياسي و بينالمللي ادامه داده است. از مهمترين كتابهاي هاليدي ميتوان به كتاب «ايران: ديكتاتوري و توسعه» اشاره داشت. اين كتاب نه تنها در ايران به عنوان يكي از مراجع تحليل ساختار سياسي، اجتماعي و روابط خارجي محسوب ميشود، بلكه تاكنون به زبانهاي ژاپني، چيني، آلماني، عربي و تركي، اسپانيايي، سوئدي و نروژي چاپ شده است. اين امر نشان ميدهد كه سطح تحليل هاليدي در رابطه با موضوعات سياسي- اجتماعي ايران بر مبناي واقعيتهاي عيني و پويايي شناسي ساختاري قرار دارد.
در هر يك از كتابهاي منتشر شده توسط هاليدي، از سبك و سياق تحليلي برخوردار بوده و نويسنده تلاش داشته است تا نقش مولفههاي درون ساختاري از جمله فرهنگ، نظام اجتماعي، پايگاه طبقاتي و جهتگيري سياست خارجي سوژههاي موردنظر را تبيين نمايد.
هاليدي در سال 1979 كتاب «روسيه، چين و غرب» اثر «ايزاك دويچه» را به زبانهاي صرب، كروات و آلماني ترجمه نمود لازم به توضيح است كه اين كتاب به فارسي نيز منتشر گرديده است. كتاب ياد شده داراي رويكرد انتقادي نسبت به سياست خارجي قدرتهاي بزرگ بوده و آثار آن را در گسترش فرآيندهاي استعماري در كشورهاي مختلف از جمله ايران منعكس نموده است. ترجمه اين كتاب توسط هاليدي بيانگر آن است كه وي نگرش انتقادي نسبت به سياست خارجي كشورهاي سوسياليستي از جمله روسيه و چين نيز داشته است.
كتاب «عربستان بدون سلاطين» فرد هاليدي نيز به فارسي ترجمه شده است. اين كتاب توسط انتشارات پنگوئن در سال 5-1974 منتشر گرديد. در اين كتاب، هاليدي تلاش داشته است تا ساختار اجتماعي كشورهاي عربي را مورد بررسي قرار داده و نقش عشاير را در تثبيت ساختار قدرت كشورهاي عرب خاورميانه تحليل نمايد. در اين كتاب، هاليدي درصدد برآمده است تا بين كشورهاي مختلف عرب خاورميانه به لحاظ ساختار سياسي- اقتصادي و گرايشات سياست خارجي تفكيك ايجاد نمايد. در كتاب عربستان بدون سلاطين، جلوههايي از توسعهيافتگي اجتماعي در كشورهاي خاورميانه مورد ارزيابي قرار گرفته كه ميتواند در شكلبندي قدرت سياسي آنان تاثيرگذار باشد.
انتشار كتاب عربستان بدون سلاطين در شرايطي انجام گرفت كه جهان غرب با شوك افزايش قيمت نفت در سال 1973 روبهرو شده و از سوي ديگر، درصدد بود تا الگوهاي مقابله جويانه را در ارتباط با چنين كشورهايي به آزمون گذارد. حتي «شلزينگر» وزير دفاع آمريكا در كابينه نيكسون در سال 1973 اعلام داشت كه آمريكا از توانايي لازم براي اشغال چاههاي نفت كشورهاي خاورميانه برخوردار است. اين كتاب را ميتوان پاسخي به ادبيات تهاجمي جهان غرب در برخورد با كشورهاي خاورميانه دانست.
سومين كتابي كه توسط «فرد هاليدي» به فارسي منتشر شده باعنوان جنگ سرد دوم جهاني بوده كه توسط هرمز همايونپور و انتشارات آگاه وارد بازار كتاب در ايران گرديده است. نويسنده در اين كتاب مبادرت به تبيين روابط خارجي اتحاد شوروي و آمريكا در دهه 1980 نموده است. به عبارت ديگر هاليدي بر اين اعتقاد است كه جنگ سرد جهاني در دو مقطع زماني شكل گرفته كه در هر دوران زمينههاي رقابت موثر، رويارويي، مناقشه و مسابقه تسليحاتي بين قدرتهاي بزرگ را اجتنابناپذير ساخته است. در اين كتاب، هاليدي رابطه بين نخبگان سياسي، شركتهاي چندمليتي و سياستگذاري خارجي را مورد بحث قرار ميدهد.
علاوه بر كتابهاي ياد شده ميتوان موضوعات ديگري را در ارتباط با مساله قدرت و سياست بينالملل مورد ملاحظه قرار داد. اما مهمترين بخش كتابهاي هاليدي را ميتوان آثاري دانست كه در ارتباط با ايدئولوژي، دولت، قدرت و انقلاب در كشورهاي خاورميانه منتشر گرديده است. از آنجايي كه وي به زبانهاي عربي، تركي و فارسي تسلط كامل داشته است در نتيجه قادر گرديد تا آثار متنوعي درباره فرآيندهاي سياسي خاورميانه ارائه نمايد.
3)رويكرد تحليلي هاليدي درباره ايران
مطالعات فرد هاليدي درباره ايران از سالهاي دهه 1970 آغاز شد. در اين دوران ايران به عنوان كشوري نمونه براي واحدهاي سياسي جهان عرب، خاورميانه و همچنين ساير كشورهاي در حال توسعه تلقي ميشد. مطالعات هاليدي درباره ايران توانست نتايج تحليلي مطلوبي را براي هاليدي به عنوان تحليلگر مسائل خاورميانه به وجود آورد. فرضيه اصلي هاليدي در كتاب ايران، ديكتاتوري و توسعه را ميتوان در چارچوب ساختار اقتدارگرا در ايران دانست. به عبارت ديگر، هاليدي بر اين اعتقاد بود كه ساختار اجتماعي در ايران به گونهاي شكل گرفته كه نظام بدون طبقه سازماندهي گرديده و در اين فرآيند، دولت از جايگاه محوري برخوردار خواهد شد. به همين دليل است كه وي فرآيندهاي شكل گرفته در ايران دوران محمدرضا شاه و رضاشاه را در قالب پيوند دولت مقتدر، توسعه از بالا و اقتدارگرايي سياسي مورد توجه قرار داده است.
كتاب ديكتاتوري و توسعه را ميتوان يكي از آثار كلاسيك درباره تاريخ توسعه سياسي- اجتماعي در ايران بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 دانست. در اين كتاب، هاليدي تلاش نمود تا زيرساختهاي قدرت سياسي و اجتماعي نظامهاي حكومتي را مورد بررسي قرار دهد. كتاب وي مانند كتاب «مقاومت شكننده نوشته جان فوران» و همچنين كتاب ايران بين دو انقلاب تاليف «يرواند آبراهاميان» به گونهاي تنظيم گرديده كه پوياييهاي اجتماعي طبقه متوسط در نظر گرفته شده است. به عبارت ديگر تاثير تحول اجتماعي در ساختار دولت و روابط سياسي مورد بررسي هاليدي قرار گرفته است.
زماني كه انقلاب ايران به پيروزي رسيد، هاليدي دچار تناقض تحليلي گرديد. از يك سو انقلاب ايران را مورد ستايش قرارداد آن را نمادي از همبستگي اجتماعي عليه حكومت اقتدارگرا ميدانست. از سوي ديگر وي داراي نگرش ساختاري در ارتباط با ايران و بسياري از ديگر كشورهاي خاورميانه بود. براساس نگرش ساختاري، توسعه اقتصادي بدون نقش دولت شكل نميگيرد، بنابراين هرگاه فرآيندهاي نوسازي در ايران ايجاد ميشود، جلوههايي از اقتدارگرايي ساختاري بازتوليد ميگردد. بنابراين، وي از يك سو انقلاب ايران را در قالب فرآيندهاي ضدديكتاتوري در ايران تحليل ميكرد و از طرف ديگر تلاش داشت تا اين موضوع را تبيين كند كه در ساختار اقتدارگرا، انقلابهاي سياسي نيز نميتواند نتايج اجتماعي زودهنگامي را توليد نمايند.
فرد هاليدي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358 به ايران سفر نمود. وي از نزديك شاهد رقابت گروههاي سياسي رقيب از جمله ماركسيستها، مجاهدين خلق و نيروهاي ايدئولوژيك طرفدار انقلاب اسلامي بود. وي وجود چنين رقابتي را زمينهساز رويارويي گروههاي سياسي دانست. گروههايي كه هر يك داراي قالبهاي اعتقادي- ايدئولوژيك بوده و از سوي ديگر نسبت به حقانيت خود هيچگونه ترديدي ندارند. به اين ترتيب فرد هاليدي در سال 1358 پيشبيني نمود كه چنين رقابتهايي در سالهاي آينده به رويارويي پرشدت گروههاي انقلابي منجر خواهد شد.
مبناي تحليل فرآيندهاي سياسي آينده ايران در نگرش فرد هاليدي را ميتوان بر اساس فرضيه كتاب وي كه يكسال قبل از انقلاب منتشر گرديد موردتوجه قرار داد. از سوي ديگر، وي به اين جمعبندي رسيد كه در سالهاي بعد از انقلاب زيرساختهاي اقتدرگرايي در جامعه ايران با مولفهاي به نام مذهب پيوند يافته و اين امر هرگونه انعطافپذيري سياسي، فرهنگي و اجتماعي را محدود ميسازد. هاليدي در سال 2001 مجددا به ايران آمد. وي در زمان اقامت خود از حرم امام خميني ديدار نمود. هدف وي بررسي پايگاه مذهبي و اجتماعي رهبران انقلاب بعد از 20 سال بوده است. هاليدي در مطالعات اجتماعي خود از ايران به اين جمعبندي رسيد كه اعتقادات ديني در جامعه ايران بهعنوان ابزار قدرت موثري براي نظام سياسي محسوب ميشود. بنابراين هنجارهاي ديني ميتواند زمينه بسيج گروههاي اجتماعي در ايران را فراهم آورد.
مولفههاي اجتماعي دين محور در ايران عامل تفكيك انقلابهاي سياسي محسوب ميشود. هاليدي بر اين اعتقاد بود كه نظامهاي كمونيستي تا زماني از پتانسيل برخوردارند كه قادرند تا اصلاحات اجتماعي پردامنه را عليه طبقات مسلط گذشته انجام دهند. زماني كه تعادل اجتماعي شكل گرفت در آن شرايط امكان تداوم پويايي در نظامهاي سوسياليستي كاهش مييابد. اما در ايران عامل مذهب نقش تعيينكنندهاي در تهييج گروههاي اجتماعي و حاشيهاي سازي گروههاي رقيب ايفا ميكند. به اين ترتيب انقلاب ايران در پيوند با مذهب فرآيندهايي را به وجود آورد كه ساختار سياسي از اقتدارگرايي موثرتري برخوردار بوده و علاوه بر ساختار حكومت از قابليتهاي لازم براي بسيج گروههاي اجتماعي برخوردار است. به همين دليل هاليدي تاكيد داشت كه امكان بازسازي روابط ايران – آمريكا در كوتاهمدت بسيار محدود است زيرا هر گروه ميتواند زمينههاي تهييج گروههاي اجتماعي دينگرا را فراهم آورده و از اين طريق، سياست خارجي تحت شعاع رقابت گروههاي سياسي داخلي شود.
در نهايت ميتوان به اين موضوع اشاره داشت كه وي در سال 2009 و در روند تحولات اجتماعي ايران كه مبتني بر هيجانات انتخاباتي بود، به نتايج مشابهي با سال 1978 رسيد. به عبارت ديگر، فرد هاليدي با تاكيد بر زيرساختهاي اجتماعي و اقتصادي ايران داراي رويكرد انتقادي نسبت به ساختار سياسي ايران در دوران موجود بوده و علت آن را در ارتباط با پيوند مذهب با زيرساختهاي اقتدارگرا در نظام اجتماعي ايران ميداند. مولفههايي كه ميتواند فرآيندهاي سياسي رقيب را بياثر سازد. بنابراين زماني كه فرد هاليدي در 23 فوريه 2010 در مدرسه اقتصاد و سياست لندن، مسائل سياسي و اجتماعي ايران در دوران بعد از انتخابات را تحليل نمود، ضمن انتقاد از ساختار سياسي و رهبران اجرايي ايران بيان داشت كه جنبش اجتماعي در ايران در دورانهاي مختلفي شكل ميگيرد، انسجام مييابد و از قابليتهاي زيادي براي تاثيرگذاري بر فرآيند سياسي برخوردار ميشود؛ اما در نهايت به دليل فقدان نهادهاي اجتماعي و ساختاري، قابليت خود را براي سازماندهي فرآيندهاي دموكراتيك از دست ميدهد. به همين دليل است كه جامعه ايران همواره در آرزوي فرآيندهاي دموكراتيك قرار دارند، روشنفكران ايراني چنين فرآيندي را تهييج مينمايند، اما كنشهاي سياسي در شرايطي انجام ميگيرد كه هيچگونه نهاد اجتماعي نميتوند از قالبهاي گفتماني حمايت به عمل آورد، بنابراين هرگونه فرآيندي كه بدون پشتوانه ساختاري با نهادي باشد، از تداوم لازم برخوردار نخواهد بود.
تحليل فرد هاليدي از گروههاي اپوزيسيون ايراني نيز براساس فرضيه وي در رابطه با ساختار اقتدارگرا شكل گرفته است. به همين دليل است كه وي مجموعههايي همانند شوراي ملي مقاومت و سازمان مجاهدين خلق را در زمره بازيگراني ميداند كه براساس الگوهاي رفتاري هيجاني و پرشتاب خود زمينههاي بياعتبارسازي جنبش دموكراتيك در ايران را به وجود ميآورند. وي جنگ مسلحانه سازمان مجاهدين خلق عليه جمهوري اسلامي و همكاري سازمان يافته و فراگير آنان با عراق را مورد نكوهش قرار داده به گونهاي كه منجر به واكنش گروههاي اپوزيسيون ضدحكومتي ايران در برابر فرد هاليدي گرديد.
منبع: مهرنامه، ابراهيم متقي، دانشيار دانشگاه تهران، شماره ۳، خرداد ۱۳۸۹
پينوشتها:
1) Ivan: Dictatorship and Derelopment
2) The school of oriental and African studies
3)Foreign Relations of the peoples Democratics Republic of Yemen
4) New Left Review