مکاتب فکری و تاثیر آن بر سیاست خارجی آمریکا
بررسي نظري
به نظر مي رسد كه آمريكايي ها در طول سده ها چهار ديدگاه اساسي به سياست خارجي داشته اند كه بازتاب ديدگاه هاي متعارض و گاه مكمل نسبت به سياست داخلي آمريكا بوده است.نكته اي كه بايد آن را در نظر گرفت اين است كه اين ديدگاه ها كاملا جدا و مستقل از هم نيستند، بلكه اشتراكات و همپوشاني هاي بسياري مي توان ميان آن ها يافت.
ديدگاه هميلتوني
Hamiltonianism
الكساندر هميلتون نخستين وزير خزانه داري آمريكا ست، وي با اين تصورات راجع به طبيعت بشر آغاز مي كند كه " آدم ها جاه طلب، كينه جو و درنده خو هستند " و " جنگ قانون زندگي ست، دولت ها نيز نه كمتر از آدم ها مجبور به نزاع بر سر ابزار قديمي جاه طلبي يعني ثروت و افتخار مي باشند ".
از اين روي از آن جا كه قدرت و نفع خودي بر سياست جهاني غالب است، اهداف سياست خارجي آمريكا روشن است: توسعه ي قابليت هاي لازم كه آمريكا را قادر سازد تا " در تدبير نظام امور، حاكم و ما فوق باشد و بتواند شرايط ارتباط ميان دنياي قديم (اروپا ) و دنياي جديد (آمريكا) را به دلخواه تعيين نمايد ".
پیروان هميلتون همواره در پي گسترش اقتصاد ملي پرنشاط بوده اند، آنان سعي نموده اند تا بازارهاي خارجي را به روي خويش باز كنند و آزادي درياها را تضمين نمايند، در هنگام ضرورت متحدان را تشويق كرده اند تا يك " نظم حقوقي و مالي بين المللي كه گسترده ترين تجارت جهاني ممكن در زمينه ي سرمايه و كالا را فراهم مي كند " برپا دارند.
همیلتونی ها اتحاد محكمي ميان دولت ملي و تجارت عمده به مثابه كليد ثبات داخلي و گستره ي كنش موثر قائلند، آنان مدت ها ست كه نياز ملت را به يكپارچگي با اقتصاد جهاني تحت ضوابط مطلوب در كانون توجه قرار داده اند
ديدگاه ويلسوني
Wilsonianism
وودرو ويلسون رييس جمهور آمريكا در ژانويه 1918 در سخنراني سالانه ي خود در برابر كنگره به 14 اصل اشاره مي كند، از جمله دعوت به ديپلماسي آشكار، آزادي دريا ها، رفع موانع تجاري، حق تعيين سرنوشت، خلع سلاح عمومي و مهم تر از همه مطرود دانستن سيستم موازنه ي قدرت در نظام بين الملل.
ویلسون موازنه ي قدرت را " ترتيبي از قدرت، سوء ظن و وحشت " ناميد و معتقد بود كه بايستي اين سيستم را با سيستم امنيت دسته جمعي مقرر در يك سازمان بين المللي جايگزين كرد.
در جامعه ي ملل، طبق سيستمي كه ويلسون در نظر داشت، دولت ها خود را متعهد مي كردند كه جهت مقابله با تجاوز، توسط هر كشوري در هر زمان و مكان، به يكديگر بپيوندند.
افكار انقلابي ويلسون خواستار يك نظم نوين جهاني بود، نظمي كه در تضاد با تجارب كشور هاي اروپايي قرار داشت كه پس از چهار سال جنگ از رمق افتاده بودند، به عبارتي افكار او مطابق با آرمان گرايي و در تعارض با واقع گرايي ست.
هواداران ويلسون مي كوشند تا جهان را براي دموكراسي امن سازند، ديدگاه ويلسوني ظهور سكولار انگيزه هاي قدرتمند ميسيونري آمريكا ست. ويلسوني ها اميدوارند كه شرايط انساني را از راه گسترش خودمختاري دموكراتيك و آفريدن نهاد هاي بين المللي كه به جلوگيري از جنگ كمك مي كنند، بهبود بخشند.
ويلسوني ها معتقدند كه ايالات متحده هم تعهد اخلاقي و هم منافع ملي مهم در گسترش ارزش هاي دموكراتيك و اجتماعي آمريكاييان در همه ي جهان و در ابداع يك جامعه ي بين المللي صلح طلب همراه با حاكميت قانون دارد.
ديدگاه جفرسوني
Jeffersonianism
تامس جفرسون، وزير خارجه ي جرج واشنگتن و سومين رييس جمهور آمريكا ست. وي صيانت از آزادي را والاترين هدف كشور جديد مي دانست، براي وي سياست كناره گيري و انزوا جويي بهترين طريق حفظ و ترقي ملت به عنوان مردمي آزاد بود.
وي نگراني واشنگتن را هنگامي كه ايالات متحده مواجه با دومين جنگ با بريتانيا بود چنين منعكس مي كند: " ما بايد دعا كنيم كه دولت هاي اروپايي آن قدر در مقابل هم قرار گيرند كه امنيت خودشان مستلزم حضور تمامي نيرو هايشان در داخل باشد و ساير قسمت هاي گيتي را بدون آشفتن آرامش به حال خود بگذارند ".
جفرسون بر آن بود كه تجارت خارجي براي تضمين بازار ها جهت صادرات كشاورزي آمريكا و واردات اساسي ضروري ست، لذا وي آماده ي مذاكره براي معاهدات بازرگاني با ديگران و حفظ امكان تجارت كشور بود، " به هر حال براي نيل به مقصود مذكور، كشور به چيزي بيش از تعدادي ديپلمات و يك نيروي دريايي كوچك احتياج ندارد، تامين يك نيروي دريايي همانند آن چه كشور هاي بزرگ اروپا داراي آنند، تلف ساختن احمقانه و شريرانه ي انرژي هموطنانم خواهد بود ".
جفرسوني ها هم مثل ويلسوني ها عاشق آزادي هستند، اما آنها بيشتر نگران حفاظت از آن در داخل هستند تا تلاش براي ترويج آن در ماوراء بحار. در واقع آنان از آن هراس دارند كه موارد مورد نياز براي گسترش دموكراسي (به ويژه يك ارتش بزرگ، يك دولت فدرال عمل گرا و ماليات بالاي مورد نياز براي پرداخت مخارج هر دو آن ها) مي تواند تهديداتي را متوجه آزادي هاي سياسي و اقتصادي داخلي كند.
جفرسوني ها از لحاظ تاريخي نسبت به سياست هاي هميلتوني و ويلسوني كه ايالات متحده را در اتحاد هاي ناخوشايند با بيگانگان درگير مي كند و خطر جنگ را افزايش مي دهد، شكاك بوده اند.
مي توان جفرسوني ها را " استالينيست هاي انقلاب آمريكا " ناميد كه بر خلاف " تروتسكيست هاي انقلاب آمريكا " معتقدند ساختن دموكراسي در يك كشور چالشي ست به اندازه ي كافي بزرگ و نيازي به اشاعه ي آن از طريق كنش مستقيم نيست، ساختن يك الگوي موفق از دموكراسي خود موجب ترويج آن خواهد شد.
ديدگاه جكسوني
Jacksonianism
جكسوني ها نوادگان مذهبي مهاجران اسكاتلندي-ايرلندي هستند كه بيشتر در غرب كهن اقامت گزيدند، آنها نسبت به نخبگان بد گمانند و غريزتا دموكرات اما پوپوليست اند.
جكسوني ها از نظر روابط خارجي نسبت به ابعاد صلح با دوام، بدبين و نسبت به پروژه ي ويلسوني و هميلتوني برپايي يك نظام جهاني ثابت شكاكند. آنان حامي يك نهاد نظامي قدرتمندند با اين حال نسبت به استفاده از آن مگر در موارد مطلقا ضروري بي ميلند، اما در صورت تحريك شدن توسط دشمن، معتقدند كه دشمنان آمريكا ولو از طريق كاربردهاي نيروهاي مسلح قدرتمند بايد به زانو در آيند.
اين مكتب بسيار شايع است و باور دارد كه مهمترين هدف دولت ايالات متحده هم در داخل و هم در خارج بايد امنيت فيزيكي و رفاه افتصادي مردم آمريكا باشد.
گرايش هاي عملي در سياست خارجي آمريكا
در سياست خارجي آمريكا دو گرايش عمده را مي توان مشاهده كرد:
1- انزوا گرايي Isolationism
2- مداخله گرايي يا بين الملل گرايي Interventionism or Internationalism
گرايش اول بر موقعيت ممتاز آمريكا به مثابه يك " سرزمين موعود " كه مي تواند به عنوان يك الگو به تمام بشريت خدمت كند تاكيد دارد.از اين ديدگاه " شهر درخشان بالاي تپه " اگر با جهان خارج در تماس باشد، آلوده مي شود.
گرايش دوم آمريكا را يك نيرو براي " بهتر كردن " جهان مي داند، يك " دولت صليبي " با ماموريت اشاعه ي دموكراسي، آزادي و حقوق بشر در سرزمين هايي كه از خوشبختي كمتري بهره برده اند.
سياست خارجي آمريكا تا حد زيادي متاثر از " دكترين مونروئه " است. همان گونه كه مونروئه و وزير امور خارجه ي وي، جان كويينسي آدامز، در 1823 به بريتانيا در جهت بازداشتن فرانسه و اسپانيا از بازسازي امپراتوري هاي دودماني ياري رساندند، رؤساي جمهور قرن بيستمي آمريكا نيز آلمان و شوروي را از واژگون كردن نظام موازنه ي قدرت در اروپا و گستردن قدرتشان در سراسر جهان باز داشتند.
اگر در حال حاضر نيز يك قدرت ضد دموكراتيك ديگر مناطقي از جهان را تحت تسلط خويش در آورد، آمريكا دوباره مداخله خواهد كرد، سياست هاي آمريكا در طول دهه ها تغيير كرده است اما موضع استراتژيك اساسي آمريكا از 1823 تا كنون تغييري به خود نديده است.
با فرض نياز به سياست هاي جهاني ويلسوني و هميلتوني و همچنين با فرض محدوديت هاي واقعي داخلي يا خارجي، سياسي يا اقتصادي وارد بر قدرت آمريكا، اين كشور نيازمند يك " ظرافت استراتژيك " است، يك استراتژي ملي كلان كه ميان منافع حياتي و ثانويه ي كشور تمايز قائل شود و تمام منافع حياتي و تا حد امكان حداكثر منافع ثانوي را با قبول كمترين خطرها و هزينه ها تامين مي كند.
ظرافت استراتژيك هدف دكترين مونروئه و بالاترين موهبت سنت جفرسوني ست. اين رويكرد مي تواند به بهترين وجهي يك اجماع استراتژيك بنيادين براي ايالات متحده ي آمريكا به ارمغان آورد.
اين استراتژي كلان در وهله ي اول از آزادي هاي داخلي محافظت مي كند و در وهله ي دوم به دنبال جلوگيري از خشونت و محافظت از دوستاني است كه ملت هايشان را مدرنيزه كرده اند يا در حال مدرنيزه كردن تمدن هاي در حال گذارند.
مكاتب چهارگانه
و تاثيرات آن بر سياست خارجي آمريكا
تقسيم بندي مكاتب چهارگانه به گونه ي مؤثري نحله ي انزواگرايانه ي سياست خارجي آمريكا را به يك فرم محافظه كارانه (جكسوني) و يك فرم ليبرال (جفرسوني) كه بيشتر متوجه سياست هاي اجتماعي داخلي ست، منشعب مي كند. همچنين با اين طبقه بندي، مداخله گرايي يا بين الملل گرايي به يك فرم بيشتر اقتصادگرايانه (هميلتوني) و يك فرم بيشتر بشردوستانه (ويلسوني) تقسيم مي شود.
اين تقسيم بندي راه مفيدي براي نگاه به سياست هاي آمريكا در اختيارمان مي گذارد، بدين گونه خروجي بين الملل گرايي و انزوا گرايي با بازنمايي بيشتر ديدگاه هاي جكسوني و جفرسوني در حزب جمهوري خواه و ديدگاه هاي ويلسوني و هميلتوني در حزب دموكرات نمايانده مي شود.
سياست خارجي آمريكا متضمن هر دو مكتب مداخله گرايانه است، ديدگاه هميلتوني بازار ها را مي گشايد و ديدگاه ويلسوني حقوق بشر را در گستره ي عالم مي گستراند، همچنين دربردارنده ي ديدگاه جكسوني و جفرسوني ست، از آن رو كه هر دو، درجه ي تعهد بسياري نسبت به امنيت ملي دارند، زيرا به عنوان مثال در جريان 11 سپتامبر به نظر مي رسد كه اسلام راديكال تهديدي عيني نسبت به امنيت داخلي به شمار مي رود.
سياست گزاران ناچارند تا در وضعيت بحراني يك استراتژي كلان طراحي كنند، استراتژي اي كه در خدمت منافع و امنيت ايالات متحده در داخل و خارج باشد.
البته اين طبقه بندي ابهام هايي نيز دارد و اين سؤال مطرح مي شود كه افراد دقيقا در كجاي آن قرار مي گيرند، مثلا آيا نومحافظه كاراني همچون ويليلم كريستول و رابرت كگلي كه مدافع استفاده از قدرت آمريكا (از جمله قدرت نظامي) در جهت شكست دادن دشمنان خارجي و گسترش دموكراسي هستند، ويلسوني هاي دست راستي اند يا جكسوني و يا پيوندي از آن دو؟
در هر حال به نظر مي رسد كه اين تقسيم بندي دقيق تر از تقسيم بندي رئالسيم/ايده آليسم يا چند جانبه گرايي/يك جانبه گرايي و يا باز/كبوتر باشد.
راز موفقيت سياست خارجي آمريكا:
پويايي و تكثر فكري
هر كدام از ديدگاه هاي حاكم بر سياست خارجي آمريكا در بلند مدت به محك اجرا گذاشته شده اند و ناپايداري دموكراسي نمايندگي از طريق تغيير آن ها و تبديل آن ها به يكديگر، به هنگامي كه نامناسب به نظر مي رسيده اند، به قدرت يابي اين ديدگاه ها ياري رسانده است.
انعطاف پذيري سياست خارجي آمريكا به كمك خرد جمعي و نظام سياسي پاسخگو به موفقيت آن ياري مي رساند.
هر يك از جهان بيني ها در جاي خود معتبر است و بزرگ ترين ارزش آن ها ممكن است برآمده از اين واقعيت باشد كه چگونه هركدام از آن ها در يك بازي دموكراتيك، ديگري را از عرصه حذف مي كند.
با پي در پي آمدن اين ديدگاه ها كه هر يك قادر به تركيب با ديگر رويكرد ها و يا اذعان به محاسن آن ها ست، سياست خارجي آمريكا از انعطاف پذيري در كوتاه مدت و پايداري در هدف در بلند مدت سود مي برد. اگر چه اين چهار مكتب از منافع گونه گون منطقه اي، اقتصادي، فرهنگي واجتماعي جانبداري مي كنند اما رقابت آن ها بر سر نفوذ سياسي محيطي را فراهم مي كند كه در آن منافع ملي كمابيش مي تواند تعريف و تبيين شود. رشد و يا افول مكاتب متفاوت در گفتمان سياست خارجي عموما بازتاب دهنده ي رشد و يا افول اهميت منافع ويژه اي ست كه هر يك از مكاتب از آن جانبداري مي كنند.
از اين چشم انداز به نظر مي رسد كه در طول زمان رقابت مكاتب چهارگانه بر سر نفوذ، سياست خارجي اي ارزاني مي دارد كه نسبت به آن چه كه محصول يك ذهنيت منفرد است، مزيت دارد، هر چند كه آن ذهنيت منفرد، توان مند باشد و يا دستي نامريي از جايگاه آن محافظت نمايد، همچنان كه بازار در طول زمان به توليد خروجي اي گرايش دارد كه از نتايج يك طرح منفرد و هر چند عاقلانه برتر است.
طبيعت مشاركتي جامعه ي سياسي آمريكا بدان معني ست كه دست كم پيوند محكمي بين قدرت سياسي مكاتب نامبرده و وزن آن ها در ميان ملت وجود دارد. محصول نهايي اين ديدگاه ها بيشتر يك تركيب استنتاج شده است تا يك عينيت محض. فضيلت هاي اين سياست خارجي انعطاف پذيري و فنروارگي آن هستند.
منبع:
Walter Russell Mead, Special Providence, American Foreign Policy And How It Changed The World, New York, Routledge, 2002
وبلاگ این جهانی،ترجمه: از پويا هيبت اللهی