تشریح وتحلیل انقلاب در الگوی  نظریه کاریزمای ماکس وبر

        دیدگاه وبر در باب انقلاب همانند مارکس در بستر دستگاه جامعه شناسی او قرار دارد.بحث ماکس وبر در باره انقلاب با منابع سه گانه مشروعیت آغاز می گردد. به عبارت دیگر منابع سه گانه مشروعیت او ارتباط مستقیمی در باره جنبش های اجتماعی دارد.وبر ابتدا از منابع سه گانه مشروعیت یاد می کند. او منابع مشروعیت را اقتدار سنتی،قانون وکاریزما می داند. وبر اعتقاد دارد که در این میان اقتدار سنتی به عنوان یکی از منابع مشروعیت مبنایی برای تعادل اجتماعی است. به عبارت دیگر جامعه به مدد اقتدار سنتی به تعادل و نظم می رسد اما دو منبع دیگر یعنی عقلانتت و نیروی کاریزما به عنوان نیروهای مخل، بر هم زننده نظم اجتماع و مآلاًموجب وقوع انقلابند.وبر در باره نیروی عقلانیت بر آن است که این نیرو موجب تغییر محیط اجتماعی و سپس دگرگونی جهان بینی مردم می گردد. اما بر کاریزما به عنوان عامل اصلی بر هم زننده نظم اجتماعی و وقوع انقلاب تاکید می کند.

 وبر بحث خود در باره کاریزما را با تبیین رفتار انسان آغاز می کند تا منشا جنبش کاریزمایی را تبیین نماید.وبر در جامعه شناسی تفهمی رفتار اجتماعی،چهار نوع رفتار را بررسی می کند که با نوع سلطه و اقتدار سیاسی رابطه دارند. رفتار سنتی که بر اساس اطاعت نا آگاهانه فرد از سنت ها صورت می گیرد و پایه سلطه ومشروعیت ستی است. رفتار عاطفی که از نظر جامعه شناسی متضمن عناصر غیر عقلانی و درنیافتنی است و رفتار عقلانی معطوف به ارزش که بر اساس اصول وارزش ها و بدون مقایسه میان اهداف گوناگون صورت می گیرد،مبنای سلطه شخصی وکاریزمایی هستند و سر انجام رفتار عقلایی معطوف به هدف،پایه سلطه و مشروعیت قانونی وعقلانی می باشند. وبر اعتقاد دارد که بر عکس اقتدا سنتی وقانونی،اقتدار کاریزمایی بر اساس روابط غیر عقلانی و عاطفی قرار دارد.

 وبر در باره کاریزما بر آن است  که کاریزما نخست نظام ها و روش ها را دگر گون می کند،و در وهله اول، زندگی درونی فرد را متحول می سازد. به این معنی کاریزما نیروی خلاقه عمده ای در تحول تاریخ بشمار می رود. لفظ کاریزما را رودلف سوم(Sohm) مورخ مذهبی آلمان در توصیف رهبران الهام گرفته از خداوند به کار گرفت اما وبر به آن معنایی غیر مذهبی نیز افزود. به گفته وبر اصطلاح کاریزما در مورد نوع خاصی از شخصیت فردی به کار برده خواهد شد که به موجب آن از انسان های معمولی متمایز می شود و دارای قدرت ها یا ویژگی های فوق طبیعی،فوق انسانی ویا حداقل استثنایی و نادری تلقی می شود.

 وبر انواع گوناگونی از شخصیت های کاریزمایی مانند پیامبران،منجیان،قهرمانان وسلحشوران تمیز می دهد. وبر اعتقاد دارد که در همه موارد ،اصل اعتقادی است که پیروان به ویژگی خارق العاده شخص کاریزماتیک دارند. بدون پیروی دلبخواهانه وآزاد پیروان از رهبر کاریزمایی،کاریزمایی وجود نخواهد داشت. از این رو کاریزما رابطه ای درونی میان پیرو ورهب است و رهبری کاریزمایی تنها به صورت جنبش کاریزمایی آشکار می شود. از دیگر سو وبر بر این اعتقاد است که رهبر کاریزمایی تنها رهبری نیست که به خاطر ویژگی های خارق العاده اش مورد ستایش بی حد بوده و آزادانه مورد اطاعت قرار گیرد،بلکه کسی است که چنین ویژگی هایی را در فراگرد دعوت مردم برای پیوستن به جنبش جهت تغییر و رهبری این جنبش آشکار می کند. وبر می گوید: از نظر روانشناختی این شناسایی امری است مربوط به وفاداری کاملا شخصی پیرو نسبت به دارنده ویژگی کاریزمایی و ناشی از شوق یا نومیدی امید است. اقتدار کاریزمایی خارج از ساخت های مستقر و سلسله مراتب آمریت و ملاحظات عقلانیت قرار دارد و خود متضمن ابداع وانقلابی پیامبر گونه است. وبر اعتقاد دارد که تحول اجتماعی در تاریخ محصول فوران کاریزماست.

 وبر اعتقاد دارد که سر سپردگی پیروان به رهبر کاریزمایی مبتنی بر رفتار عاطفی است. در اقتدار کاریزمایی رسالتی وجود دارد که بر اساس آن مخاطبین شخصیت کاریزمایی وظیفه دارند که او را به عنوان رهبر کاریزمایی خود بپذیرند. پیدایش کاریزما موجب تغییر مسیر عادی زندگی سیاسی می شود.رهبر کاریزمایی مریدانی به گرد خود جمع می آورد و نظام و قدرت مستقر را به زیر سوال می کشد و معنای جدیدی از امور عرضه می دارد. کار رهبر کاریزمایی ترغیب وتهییج ابعاد غیر عقلائی یا عاطفی ذهن مردم است و او باید برای حفظ رابطه خود با پیروان همواره پویا و فعال باشد وخطر کند،از این رو کاریزما جنبش دائمی است.

 اقتدار کاریزمایی در چار چوب ادعاهای خود،گذشته را نفی می کند و به این معنی نیروئی به ویژه انقلابی است. این اقتدار در دوره های فشار واضطرار روانی،فیزیکی،اقتصادی،اخلاقی،مذهبی وسیاسی پیدا می شود. بنابر این جنبش های اجتماعی و مشخصا انقلاب متشکل از گروه هایی از مردم هستند که در زمینه ای از نارضایی نسبت به محیط اجتماعی مستقر به نحوی به نظام عقیدتی واحدی اعتقاد پیدا می کنند و بر اساس آن اعتقاد به صورت جمعی عمل می کنند و به وسیله پیام اجتماعی خود جامعه را بسیج می نمایند. البته همه سلطه های کاریزمایی انقلابی نبوده و همه انقلاب ها هم کاریزمایی نیستند. اما نکته اصلی بحث وبر این است که مکانیسم اصلی جنبش های اجتماعی،خوا انقلابی یا غیر انقلابی،پیدایش نظام عقیدتی و رهبر کاریزمایی است. بر روی هم اقتدار کاریزمایی دارای  ویژگی هایی می باشند که عبارتند از: شدیداً شخصی اند،منبعث از قدرت های خارق العاده می باشند،مذهبی یا غیر مذهبی اند، ارتباط عاطفی وغیر عقلائی میان پیرو ورهبر وجود دارد،متضمن رسالتی است که ممکن است احیای عقیده ای منسوخ یا عرضه آرمانی نو باشد، در زمان بحران اجتماعی احتمال ظهور آن افزایش می یابد و عموما موجب تغییرات اجتماعی وفکری می گردد.

 به طور کلی از نظر وبر منشا جنبش های کاریزمایی پیدایش خلا معنایی است که در نتیجه عدم کفایت سنت ها و نظام فکری مستقر برای تبیین تحولات نو ایجاد می شود. از این رو جنبش های کاریزمایی اغلب به منظور رفع این خلا معنا به تجدید سنت می پردازند و بر حول تعاریف جدیدی از واقعیت اجتماعی به دست می دهند،پیروان را بسیج می کنند.