کدام یک راست می گویند: اردوغان یا گولن؟
اگر چه کمی زود است که بدرستی فهمید و حدس زد که کودتای 16 ژوئیه ترکیه ساخته و پرداخته اردوغان بوده یا حاصل اقدامات کارشناسانه فتح الله گولن؟ اطلاعات،داده ها و همچنین تحلیل های موجود در این باره بیش از همه بر نقش جنبش گولن تاکید دارند و اساساً هیچ نقشی برای اردوغان در پیداییی این کودتا قائل نیستند.اما بروز و ظهور نشانگانی بر رفتار های اردوغان آنهم از فردای پس از کودتا نشان می دهد،آنچه را که او ادعا کرده است به واقعیت و حقیقت نزدیک نیست.البته رفتار های پس از کودتای اردوغان بخشی از ادله برای ناراستی بودن ادعای اوست. هنگامی هم این ناراستی رنگ واقعیت به خود می گیرد که بخواهیم براهین و مواضع گولن را در کنار رفتار های پس از کودتای اردوغان ارزیابی کنیم.
در اعلام مواضع گولن همین بس که او قویا کودتا را محکوم کرد و از هرگونه اقدامی اینچنینی که بتواند عامل پیشبرنده دموکراسی باشد،خط بطلان کشیده است.این اعلام مواضع گولن خود بزرگترین ادله ای برای ناراستی بودن ادعای اردوغان است. ادعایی که جنبش خدمت او را عامل اصلی بروز این کودتا دانسته است. در همین راستا ادله ای دیگری که می توان برای ناراستی بودن ادعای اردوغان اقامه کرد، به ماهیت جنبش گولن ارتباط می یابد. آنچنانکه از شواهد جنبش گولن بر می آید، جنبش گولن به اندازه از بلوغ فکری و نیز به اندازه ای از پیشرفت نرسیده است که بتواند تحولی را در سطح کودتا،شورش یا شبه انقلاب رهبری و مدیریت کند. درست است که فتح الله گولن در فاصله سال های جدایی از اردوغان و حزب عدالت و توسعه با تبعید خود خواسته به پنسیلوانیای آمریکا به عنوان بزرگترین اپوزیسیون اردوغان فعالیت داشت و از طرف اردوغان دولت موازی خوانده شده است و اردوغان نیز عادت کرده بود که مسئولیت هر گونه کارشکنی حیات حزب عدات و توسعه را به او احاله کند، اما صرف اپوزیسیون بودن گولن نمی تواند دلیلی برای درستی ادعای اردوغان باشد. ضمن آنکه نباید از شائبه دینی جنبش گولن که ناظر بر آموزش و اشاعه نوعی اسلام و عرفان مدنی در جغرافیای آناتولی است، غافل ماند.اسلام و عرفانی که گولن در مکتب و جنبش خود تعلیم می دهد بر آموز های یک عالم اسلامی بنام سعید نورسی استوار است که در آن بر مدارا و تسامح توصیه و تاکید می شود و از هرگونه خشونت،ترور،بربریت و خشونت و توحش برای ابنای بشر و نفوس انسانی بدور است.حتی گفته شده است که تعالیم گولن معتقد به گفتوگوی بین ادیان الهی و پیروان کتابهای آسمانی است و حتی خود شخص گولن برای چنین گفتمانهایی با واتیکان و برخی مراکز مذهبی یهودی بارها پیشقدم شده است.
دلیلی دیگری را که می توان برای ناراستی بودن ادعای اردوغان اقامه کرد،به موضع سرسخت اوباما نسبت به درخواست اردوغان در فردای کودتا ارتباط می یابد.اردوغان طی تماسی از اوباما خواسته بود که یا گولن را دیپورت کند یا او را مسترد به ترکیه نماید.شرایط استرداد گولن از طرف آمریکا به ترکیه آن بود که اردوغان بتواند دلایلی قابل اتقان،موثق و محکمی را بابت دست داشتن و نقش گولن در کودتا عرضه کند. در این صورت آمریکا می بایست در راستای قواعد حقوق بین الملل مبنی بر استرداد مجرمان پناهنده اقدام عاجل می کرد. اما همین که اردوغان نتوانست دلیلی مستحکم ارائه نماید این خود قبل از هر چیز بر ناراستی بودن ادعای او دلالت می نماید.
در کنار این دلایل باید مواضع بزرگترین احزاب در سایه ترکیه را برای ناراستی بودن ادعای اردوغان افزود. در این راستا مواضع رهبران سه حزب در سایه ترکیه یعنی احزابی چون:جمهوری خلق(کمال قلیچدار اوغلو)،حزب حرکت ملی(دولت باغچلی) و حزب دموکراتیک خلق ها(صلاح الدین دمیرتاش) همانند مواضع گولن در فردای کودتا بود. به این معنی که این رهبران هم مانند گولن کودتا را قویا محکوم کردند. اگر این رهبران می دانستند که بروز کودتا ناشی از اقدامات گولن است، با توجه به رفتار های اردوغان با آنها و حیات حزبی شان ، لاجرم می بایست هم آنان در جبهه ضد اردوغان قرار می گرفتند. علی الخصوص که صلاح الدین دمیرتاش رهبر حزب دموکراتیک خلق با توجه به زخم بزرگی که بر خودشیفتگی اردوغان در فرایند برگزاری انتخابات پارلمانی در ژوئن 2015 زده بود، نمی توانست در بروز کودتا نقشی ایفا نکند و عنصری از عناصر کودتا نباشد. حال که از فردای کودتا انگشت اتهامی هیچ یک از رهبران سه حزب را نشانه نرفت چگونه می توان بر درستی ادعای اردوغان مهر تایید زد؟
پازل های این معادله هنگامی برای ناراستی بودن ادعای اردوغان کامل می شود که بخواهیم شرایط بروز کودتا و نیز رفتار های قبل و بعد کودتای اردوغان را نیز ارزیابی کنیم.
در این زمینه زمان انجام و اجرای کودتا که در ساعات اولیه شب آغاز شد و تا به صبح نرسید و نافرجام و عقیم ماند، کمی سوال برانگیز است و قبل از هر چیز نشان از ساختگی بودن آن دارد. اساساً موفقیت کودتاها هم تابع شرایط عینی است و هم تابع شرایط ذهنی. ضمن آنکه انتخاب روز برای اجرای کودتا بر اجرای آن در شب رجحان دارد. حال چگونه است آن کودتایی که بر خلاف قاعده متعارفش در شب به انجام رسیده و شرایط عینی و ذهنی اش فراهم نبوده و حتی عمر آن از سریال های تلویزیونی ترکی کوتاه تر بوده،چگونه می توان از سوی اپوزیسیون و مخالفی چون گولن صورت گرفته باشد؟
این نکته نیز در خور توجه است که یکی از شرایط عینی بروز کودتا،حضور عنصر ضد کودتا در اتمسفر و فضای کودتا و نیز قطع جریانات ارتباطی از جمله اینترنت و موبایل است. با این شرایط چگونه است که اردوغان به عنوان عنصر اصلی ضد کودتا در روز کودتا و حادثه در بطن جریان کودتا حاضر نیست و بر خلاف معمول به جای آنکارا یا استانبول ظاهرا در شهری به نام مرمره در جنوب غربی ترکیه در ساحل دریای اژه اقامت دارد؟ضمن آنکه او توانست با استفاده از شبکه های مجازی از جمله استفاده از موبایل و اینترنت پلیس را برای عقیم ماندن و خنثی نمودن کودتا به خدمت گیرد. در بعد دیگر اساساً تمامی عناصر ارتش از جمله پلیس هم باید در خدمت کودتا باشند، اما اینکه پلیس در خدمت عنصر ضد کودتا یعنی در جبهه اردوغان و در کنار مردم برای نافرجام کردن کودتا قرار گرفته است کمی پرسش بر انگیز است و مسئله را پر ابهام می سازد.
در بعد دیگر کافی است که بخواهیم برخی از رفتارهای اردوغان را در قبل از کودتا ارزیابی کنیم. اردوغان سخت می دانست که هنوز پرونده کودتاگران ارگنه کن مختوم نشده و مفتوح است.او به فراست دریافته بود که بخش قابل توجهی از ساختار طبقاتی از جمله الیت ارتش و دستگاه های قضایی از رویکرد های اعمالی اش هم در عرصه داخلی و هم در عرصه سیاست خارجی دلی خوشی ندارند.لذا او نتوانسته بود که به پاکسازی کامل عناصر ناراضی این بخش از ساختار طبقاتی موفق باشد. تنها راه پاکسازی کامل بروز بحرانی بود که بتواند برایش تبدیل به فرصت شود. کودتا پاسخی به این فرصت بود تا شاید از رهگذر آن، راه یک سالارانه آینده حکومتش هموار و بی مانع باشد.بازداشت های فله ای بعد از کودتا از سوی عناصر دولتی که حوزه های ارتش،دستگاه های قضایی،آموزش عالی و آموزش و پرورش و سایر ارگان های را در بر گرفته و محاط کرده است، قرینه ای برای اثبات ناراستی بودن ادعا های اردوغان است.
با توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد که ادعا های اردوغان به ناراستی و دروغ بیشتر نزدیک است تا به درستی و راستی.به این ترتیب غیر منتظره نیست که این کنش اخیر او نیز همانند کنش های دیگرش در تداوم رفتار های گریز از مرکزش قرار گیرد.اگر اینگونه است که قراین نشان می دهد که هست، پس او را باید در زمره مردم فریب ترین،دموکراسی ستیز،هنجارگریز ترین و نیز غیر مدنی ترین رهبران جهان دانست.لذا طبیعی است که سزای چنین رهبرانی با توجه به تاریخ رهبران دیکتاتوری های جهان مرگ باشد.به این ترتیب بجای کودتا گران و عناصر مخالف و اپوزیسیون او را باید به جوخه های مرگ و اعدام سپرد.